قاصدک


قاصدک!
            همه ابرهای عالم شب و روز
                                               در دل من می گریند.


تقدیم به دوست جوون

واسه ی یه عزیز
وهمه ی اونایی که دلشون گرفته و خنده می خوان  ....

جنتی کرد جهان را ز شکـــر خندیدن
انکه اموخت مرا همچـو شرر خندیدن
گر چه من خود ز عدم دل خوش و خندان زادم
عشق اموخت مرا شکل دگر خندیدن
به صدف مانم و خندم چو مرا در شکنند
کار خامان بود از فــتح و ظـفر خندیدن
یک شب امد به وثاق من و اموخت مرا
جان هر صبح وسحروقت سحرخندیدن*

دستت رو بده به من . دستت رو بده . می خوام انگشت اشارتو بذارم کنار انگشت خودمو و اون بازی قشنگ و شیرین بچگی رو دوباره شروع کنم ...
کلاغای سیاه غم
                               پــــر
کلاغای بدجنس غصه
                               پــــر
خستگی از دل رهگذر
                               پــــر
و وای به حالت ، جدی می گم وای به حالت اگه که بگم
گلخند رو لب
خنده حتا تو این شب
و تو انگشتتو بلند کنی و بگی پر .
یادمون باشه
خنده زدن لب نمی خواد                         دایره و دنبک نمی خواد**
یادمون باشه خنده زدن فقط دل می خواد ، دل‌ ، فقط فقط دل ...

کلیپ مادر




مادر
 

آنی تو
آن کنایهﻯ مرموز
که در نهفت عشق روان است
دانستنش ضرور ،
و گفتنش محال !
تو ... آنی تو

تو رفتی و اندر آن هنگام چشم‌ها خیره به من

دست‌ها دور از من، لب‌ها پر ز سخن

قلب‌ها همه آکنده از غم

تو رفتی

دلم از دست برفت

من پی دل گشتم و دل پی من

من و دل دور از هم قصه‌ها می‌گفتیم خنده‌ها می‌کردیم

غصه‌ها می‌خوردیم

چه کسی می‌دانست که من و دل پی هم می‌گشتیم؟!

دل من پیدا بود من ز دل پیداتر

دل من پیدا شد من ز دل پیداتر

ولی افسوس دل پیدا شده من عاشق او شده بود

مست و مجنون دل افسون شده من شده بود

من عاشق پی دل می‌گشتم

دل عاشق پی دل‌های دگر

ولی افسوس ندارد   زیرا

من عاشق باز پی دل می‌گردم

تا دلم مست و مجنون شده من باشد

 

dezdemoona2003@yahoo.com

واژهای من همه تکرار پائیزند و درد

فرصتی باقی نمانده تا غروب تلخ و زرد

با توام ،تو ای اهورائی تر از عشق و درخت
هیچ می دانی که دل دور از غزل هایت چه کرد ؟