تو رفتی و اندر آن هنگام چشمها خیره به من
دستها دور از من، لبها پر ز سخن
قلبها همه آکنده از غم
تو رفتی
دلم از دست برفت
من پی دل گشتم و دل پی من
من و دل دور از هم قصهها میگفتیم خندهها میکردیم
غصهها میخوردیم
چه کسی میدانست که من و دل پی هم میگشتیم؟!
دل من پیدا بود من ز دل پیداتر
دل من پیدا شد من ز دل پیداتر
ولی افسوس دل پیدا شده من عاشق او شده بود
مست و مجنون دل افسون شده من شده بود
من عاشق پی دل میگشتم
دل عاشق پی دلهای دگر
ولی افسوس ندارد زیرا
من عاشق باز پی دل میگردم
تا دلم مست و مجنون شده من باشد
faghat begam ke khaili ba ehsasiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii
باور کن !