امام زاده صالح


ای عزیز! هر کس داند که عشق کدام است و عاشق کیست . در این راه مرد باید بود .

                                                                                             «خواجه عبدالله انصاری»

 

 

یک بار دستم را از مه پر کردم

سپس دستم را باز کردم ؛ بیا و ببین ، مه به کرمی بدل شده است .

دستم را بستم و دوباره گشودم ؛ بنگر ، پرنده ای در میان دستم بود .

باز بستم و گشودم ؛ در میان گودی دستم انسانی ایستاده بود ،

سیمایی غمگین داشت و به بالا می نگریست .

باز هم دستم را بستم ؛ وقتی آن را گشودم ، چیزی جز مه ندیدم ،

اما ترانه ای شنیدم در نهایت زیبایی .

                                                                      « جبران خلیل جبران »

                                                         

 

*تنها دلخوشی حال حاضر این دورانم اینه که تقریبا هر روز دم غروب امام زاده صالح هستم J

وقتی میرم اونجا کلی سبک میشم ، نمی دونم اگه امام زاده صالح نبود چیکار می خواستم کنم!

اگه بدونید آدما اونجا چقدر زیبا میشن!

هنوز صداش داره توی گوشم میپیچه...

داد میزد ...خدا جووون چرا صدام رو نمی شنوی...آقا جوون تو رو خدا تنهام نزار...

 

 

*اگه تجربه اش رو نداشتید بدونید که قالیشوئی توی مرخصی خیلی حال میده !!!!!

 

+ بهار دلکش -  شجریان  

 

 

تردید

 

وقتی صدایش کردند و سرش را برگرداند ؛ هنوز در باز بود ؛ سریع به سمت آسمان  پرواز  کردم ؛

هنوز کاملا خارج نشده بودم که متوجه فرار من شد و در را محکم به رویم بست . من به داخل پرت شدم و بالم زخمی شد ؛ زخم پرواز رنج اسارت را چند برابر کرد .

مدت ها گذشت.  با مراقبت زندانبان مهربان حالم رو به بهبودی رفت. تا اینکه دوباره فرصتی به دست آمد ؛ این بار می خواست آذوقه ام را داخل قفس بگذارد که از دستش افتاد . فراموش کرد که در را گشوده ! و مشغول جمع کردن آذوقه از روی زمین شد ! قلبم به شدت می تپید  به نفس نفس افتاده بودم . با خودم گفتم :

اون بیرون کی منتظره منه؟ کی اصلا منو یادشه؟ اگر بعد اینهمه اسارت توان یافتن آذوقه را از دست داده باشم چی؟ حتما از گرسنگی خواهم مرد ؛ اگر دوباره بالهایم زخمی بشن! اینبار ممکنه دیگه نتونم پرواز کنم و تا آخر عمر اینجا بمونم .اگر...

هنوز داشتم با خودم فکر می کردم که زندانبان در مقابل چشم های مهبوتم در را محکم به رویم

بست ، این بار ضربه اش قلبم را شکست . از آن زمان تا به امروز پیر و خسته در حسرت هویت و

معنایم هستم : پرواز در آسمان .

  

+ همراه با دانشگاه مجازی  علم و صنعت

 

+ سایت برگی از تاریخ

سلام


کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا

 

 

دوستی فصل قشنگی است پر از لاله سرخ

دوستی قدرت تلفیق شعور من و توست

دوستی حس عجیبی است میان پر و آب

رنگ آن مثل خداست

مردم شهر رفاقت دل آبی دارند

و در این شهر همه می خندند.

...

 

مهدی حسین پناه ، مهدی خسروی (خوزستان) ، محمد مقدسی مقدم ، مصطفی نخعی ، فرزاد خزاعی ، پیمان پدیدآران مقدم ، صادق نورانی ، جواد اسماعیلی اسکندری (خراسان) ، یحیی شیخان (اصفهان) ، علی نیکخواه (تبریز) ، محمد یوسفی ، صادق صفایی ، احسان رستمی ، محسن دروازه بانان ، هادی دهقانی آذر ، علیرضا ملکوتی نیکو ، بهروز رضایی ، بهزاد لواسانی ، رضا آئینی ، سید جواد تهوری ، محمد تیماجی (تهران) ، حامد حسین زاده ، مازیار برزگر ، میثم خداخواه (رشت) ، حمید فلاح زاده (لنگرود) ، محسن دارائی ، حیدر اشک تلخ ، رضا علیرضایی ، مصطفی چوبین (ایلام) ، نورمحمد آقایی چگنی (لرستان) ، اسماعیل دولتیاری ، بهمن قاسمی (زنجان) سید میثم قاضوی ، کمیل نجاری ، سعید اخلاصی ، جواد دلشاد ، حسین پاسندی ، احمد تخم افشان (گرگان) اکبر زارعی ، مجید زند  ، حامد باقری (قم) عیسی عباسی ، حامد کاشیها (قزوین) مهدی جعفری (شیراز) مصطفی شیرین کاو ، اسماعیل قربانی ، حسین عباس زاده ، یاسر مهرانی (کرج) مهدی فقیری (کرمانشاه) روح الله اسماعیل زاده ، میثم حاجی پور (لاهیجان) جواد 14 چلیکی ، احمد میرزایی ، مرتضی مرادی معین (همدان) ، کوهسار احمدی (کردستان)

 

 

افراد ماندگار پادگان آیت الله خاتمی یزد :


سردار میر حسینی (تاریخچه دفاع مقدس)

جناب سروان آخوندی (تخریب)

جناب سرهنگ کریمی (احکام)

جناب سرهنگ روح پرور ( سیاسی)

جناب سروان رحیمی (تاکتیک)

جناب سرهنگ خاکساری (اخلاق)

جناب سروان قاسمی (فرمانده گروهان)

جناب غلامرضایی (فرمانده دسته)

 

 

و این نیز بگذشت...

 

نه بلبل خواهد از بوستان جدایی               نه گل دارد خیال بی وفایی

ولیـــــــــکن چرخش چرخ ستمگر               زنـــد بر هم رسوم آشنایی