سرویس دهنده جدید بلاگ



سلام به همه دوستان

امروز داشتم فارس تک را می خوندم که متوجه یک سرویس دهنده جدید
بلاگ شدم.(خارجی)خیلی جالب و با امکانات فراوان. توضیحات بیشتر رو هم
می تونید اینجا بخونید.

ما هم سه تا واسه روز مبادا ساختیم.روزی که خدای نکرده این بلاک اسکای
 از ما خسته شه . این و این و این.

خلاصله زودتر بجونبید تا تموم نشده!









مرگ


شد ---------> آنچه نبایست میشد
و نشد ------>آنچه بایست میشد
دانستم----->آنچه را که بایسته ی دانستن نبود
و ندانستم-->آنچه را که شایسته دانستن بود

گریستم
           در هنگامه ی سر خوشی های جوانسایی 
و خنده سر دادم
                     در کشاکش رنج سالخوردگی

مرگ را
                        تجربه ها کردم
                 در اوج شور زیستن.
و به زندگی برخاستم
آنگاه که مرگ
                 آخرین چاره ام بود.

افسوس

من رفته ام
و از چشمانت خوانده ام
که عاشق نبودی
من خوا ندم به اندازه ی تمامی قناری ها که تو مسافر بودی
افسوس که آن همه عشق را بی جواب گذاشتی
افسوس که دستم را پس زدی
افسوس که به قلبم اعتماد نکردی
افسوس که به چشمهایم تهمت زدی
وای که دلم را شکستی
کاش می فهمیدی که اگر می خواستی میشد تا اوج بودن پرواز کرد
کاش می فهمیدی که دلم فقط نزد تو به امانت بود
کاش می فهمیدی که من آن کبوتری نیستم که بر هر بامی بنشینم
کاش می فهمیدی
ولی افسوس که تو هرگز نفهمیدی
 و دلم را شکستی        
از وبلاگ  تنها برای همیشه


تب انتظار

بازم جمعه از راه رسید....

دوباره شهر، تب انتظار می گیرد
بیا که با تو زمین،بغض دار می گیرد

در التهاب عمیق بلوغ باغچه ها
خزان به شوق تو ربگ بهار می گیرد

اگر بیایی از اندوه تو و ثانیه ها
دلم برای همیشه قرار می گیرد

به بی ستارگی آسمان قسم بی تو
غروب، طمع غمی ماندگار می گیرد

دلی که عشق ندارد در این زمانه مرگ
اگر چه آینه باشد غبار می گیرد

مگو برای چه؟ دست خودم که نیست غزل!
دلم بدون تو بی اختیار می گیرد.

 

نامه دوست به دوست جون


ترا بسیار دوست داشته ام
اما اینک تو بوى خوشى هستى
            که در دوردست هاپر اکنده است.
            وقتى که شب سپرى مى شود.
ترا بسیار دوست داشته ام
اما ینک تو سرودى هستى
            بر لبان جماعت
                  در شب هاى دراز دامن.
ترا بسیار دوست داشته ام
اما اینک تو پشته اى هستى
            که ریگستانش همواره دیگرگون مى شود
            و به هر لحظه، ماهى نو، برمى آید...
من اینک
ستاره مى شمرم
و آن سرود را
و آن بوى خوش را
و آن پشته سیمین را...           ماری شیمل