یک طرف ماجرای یک عاشق و معشوق در سال 2002، طرف دیگر ماجرای همان دو نفر در قرن   ها پیش، در روزگاران سلحشوران افسانه ای...
  وقتی دختر و پسر امروزی دارند برای یکدیگر میل می زنند، قدیمی ها زیر نور شمع نامه می  نویسند... وقتی این دو دارند زور می زنند که از خیابان عبور کنند، قدیمی ها از روی یک رودخانه درحالی که خورشید درخشان احاطه شان کرده، می گذرند...

وقتی امروزی ها در یک کافی شاپ توی سر و کله هم میزنند و دعوایشان میشود و با هم قهر می کنند و به این ترتیب فراق را تجربه می کنند، معشوق قدیمی در یک نمای با شکوه، عاشق را راهی جنگ می کند و در انتظارش می ماند...
وقتی این دو درحالی که حالشان از هم گرفته شده، پشت به کارخانه ای نشسته اند که دود دودکش هایش، پشت سرشان هلالی درست کرده، عاشق و معشوق متعلق به قرن ها پیش، زیر طاق نصرتی که با برگ های سبز، هلالی شبیه همان دود دودکش درست شده نشسته اند و...

واقعا خوش به حال قدیمی ها............ به ویژه بعد از اتفاقات این چند شب اخیر
نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 05:24 ق.ظ http://kaghazesefid.blogsky.com

شیوا سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 06:51 ق.ظ

bahat movafegham kamelan , va inke khaili ghashang neveshti
merci

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد