-
Why Women Cry
پنجشنبه 23 مردادماه سال 1382 18:51
Why are you crying, a young boy asked his Mom? "Because I'm a woman," she told him. "I don't understand," he said. His Mom just hugged him and said, "And you never will, but that's O.K."....... Later the little boy asked his father, "Why does Mom seem to cry for no reason?". "All women cry for no reason," was all his...
-
گل سرخ و پیچک
سهشنبه 21 مردادماه سال 1382 07:04
ته یک باغ بزرگ گل سرخی شکفت آنقدر خوشبو و زیبا بود که همه ستایشش می کردند و می خواستند با او دوست شوند ولی گل سرخ فقط پیچک را می دید او هم حواسش پیش گل بود و سعی می کرد روز به روز به او نزدیک شود پیچک آنقدر به دور او می پیچید که سرگیجه می گرفت گل سرخ هم از این که دوستش برای همیشه پیش او می ماند خوشحال بود تا اینکه یک...
-
بعضی آدمها....
دوشنبه 20 مردادماه سال 1382 01:26
بعضی آدمها نمی دانند وجودشان چقدر مهم است. بعضی آدمها نمی دانند دیدنشان چقدر خوب است. بعضی آدمها نمی دانند لبخندشان چقدر آرام بخش است. بعضی آدمها نمی دانند در کنارشان بودن چه حس خوبی دارد. بعضی آدمها نمی دانند بدون آنها چقدر فقیر و ناچیز خواهیم بود. اگر به آنها می گفتیم. می فهمیدند که چقدر وجودشان برای ما مهم است! پس...
-
میعاد
شنبه 18 مردادماه سال 1382 07:51
در فراسوی مرزهای تنات تو را دوست میدارم آیینهها و شبپرههای مشتاق را به من بده روشنی و شراب را آسمان بلند و کمان گشاده پل پرندهها قوس و قـزح را به من بده و راه آخرین را در پردهیی که میزنی مکرر مکن در فراسوی مرزهای تنام تو را دوست میدارم در آن دور دست بعید که رسالت اندامها پایان میپذیرد و شعله و شور تپشها و...
-
زنان
شنبه 18 مردادماه سال 1382 04:56
زنان مخلوقات پیچیده ای هستند!!!!! + اگر از او تعریف کنید، او فکر می کند دارید دروغ می گید. - اگر او را ستایش نکنید،شما برای چی خوبید! + اگر همیشه با او موافق باشید،شما یک زن ذلیل هستید. - اگر موافق نباشید،شما او را درک نمی کنید! + اگر او را ببوسید، شما یک آقا نیستید. - اگر او را نبوسید، اصلا مرد نیستید!!!! + اگر شما...
-
مردان
جمعه 17 مردادماه سال 1382 04:45
&مردان موجودات پیچیده ای هستند!!!! #اگر با او خوب رفتار کنید او به شما خواهد گفت که اسیر عشق او شده اید. #اگر خوب رفتار نکنید او به شما خواهد گفت که مغرور و متکبر هستید. #اگر با او بحث کنید او شما را لجوج و خیره سر هستید. #اگر آرام باشید(بحث نکنید) او شما را خنگ خواهد خواند. #اگر از او باهوش تر باشید او خود را می...
-
دوستت دارم
پنجشنبه 16 مردادماه سال 1382 02:09
اینکه همیشه می گویم « دوستت دارم »، فقط به خاطرِ این نیست که دوستت دارم، نترس، از روی عادت هم نیست، اگر چه به ترسیدنت عادت دارم. اینکه گاهی می گویم « یقین ندارم »، اصلا به معنیِ این نیست که دوستت ندارم، هر دو می دانیم دوست داشتن کافی نیست؛ هیچ کس به ما نگفت راه کدام طرفی است، من به راهی که انتخاب کرده ام شک دارم....
-
امشب
سهشنبه 14 مردادماه سال 1382 01:54
بعضی مو قع ها چه راحت می شه............. خدا جوون من از امشب باهات یه عهدی می بندم. کمکم کن که به عهدم وفا دار بمونم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 مردادماه سال 1382 01:39
کوچه خالی از صدای یه سلامه رفتنت اول و آخر کلامه آسمون مه گرفته تو غباره ابر صد تیکه نمی خواد که بباره پنجره بسته از سکوت این بارون تو خونه هوای دلگیر زمستون در و دیوار حیاط و غم گرفته مثل من یه عمر از یاد تو رفته باغچه دلتنگه واسه بوی اقاقی تو اتاق خاطر تو مونده باقی عکس تو مونده رو طاقچه یادگاری با نگاهت غروبو یاد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 مردادماه سال 1382 23:46
اونایی که نداشتند از خوبی ها نشونه دیدن که خوبی یاس باعث زشتی شونه عابرای بی احساس پا گذاشتن روی یاس شاخه آ شو شکستن آدمای نا سپاس یاش جوون برگمون تکیه زدش به دیوار خواست بزنه جوونه ، اما سر اومد بهار یه باغبون دیگه شبونه یاس رو برداشت پنهون ز نامحرم آ ،تو باغ دیگه ای کاشت هزار ساله کوچه ها پر می شه از عطر یاس اما...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 مردادماه سال 1382 02:38
غم این جا نه که آنجاست دل اما در سرمای این سیاه خانه می تپد. در این غربت ناشاد یاسی است اشتیاق که در فراسوهای طاقت می گذرد. بادام بی مغزی می شکنیم یاد یاران را و تلخی دوزخ در هر رگ مان می گذرد. و باز من تنها .... از همیشه تنها تر......
-
پرواز
پنجشنبه 9 مردادماه سال 1382 03:01
زن زیربغل دخترکش را گرفت و او را روی تاب سوار کرد. پاییز بو و باد می وزید. دخترک اشکهایش را با پس دست پاک کرد. خیلی تابم بده.می خوام برسم به آسمون. مادر به آسمان نگاه کرد.ابرهای سیاه در هم می پیچیدند و جلو می آمدند. دخترک پاهایش را در هوا تکان داد. پس چرا تابم نمی دی
-
پاسخ ابر
پنجشنبه 9 مردادماه سال 1382 00:04
تکه ابر تیره بر سر باغچه کوچک من نم نمک می بارد من از او می پرسم: تو چرا می باری
-
عاشقانه
دوشنبه 6 مردادماه سال 1382 23:34
آن که می گوید دوستت می دارم خنیا گر غمگینی است که آوازش را از دست داده است ای کاش عشق را زبان سخن بود هزار کاکلی شاد در چشمان توست هزار قناری خاموش در گلوی من. عشق را ای کاش زبان سخن بود آن که می گوید دوستت می دارم دل اندوهگین شبی ست که مهتابش را می جوید ای کاش عشق را زبان سخن بود هزار آفتاب خندان در خرام توست هزار...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 مردادماه سال 1382 22:11
من از زمانی که قلب خودراگم کرده است می ترسم من از تصور بیهودگی این همه دست و از تجسم بیگانگی این همه صورت می ترسم من مثل دانش آموزی که درس هندسه اش را دیوانه وار دوست دارد تنها هستم ... عشق من : تو آن پرنده ای و من آن صیاد که برای صید تو لحظه شماری می کند و می خواهد تورا به دست آورد . تو آن الهه زیبایی و عشق در وجود...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 مردادماه سال 1382 22:07
صدا کن تو مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی ست که در انتهای صمیمیت حزن میروید. دوستت دارم.
-
what can I do
یکشنبه 5 مردادماه سال 1382 22:06
I haven't slept at all in days It's been so long since we've talked And I have been here many times I just don't know what I'm doing wrong What can I do to make you love me What can I do to make you care What can I say to make you feel this What can I do to get you there There's only so much I can take And I just got...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 مردادماه سال 1382 21:42
رفته بودم سر حوض، تا ببینم شاید، عکس تنهائی خود را در آب !!!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 مردادماه سال 1382 21:36
((انسان باش، پاکدل ویکدل ، زیرا که گرسنه بودن، صدقه گرفتن و در فقر مردن هزار بار قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است......))
-
مسافر و پرنده
سهشنبه 31 تیرماه سال 1382 16:13
زیر این هق هق بارون، یه نفر دلش شکسته یه نفر شبیه بارون،سرد و بیقرار و خسته یه نفر که چشم خیسش پره از جاده و عابر یه نفر پر از امید و انتظار یه مسافر یه نفر مثل پرنده که دلش تو آسمونه اما پرهاشو شکستن، رو زمین باید بمونه رو زمین باید بمونه، بمونه تا بی نهایت تا یه روزی اون مسافر بیاد و تموم شه غربت آره، اون مسافری که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 تیرماه سال 1382 00:46
یک بالش بزرگ ردیف ستارگان در دوردست حفره ی تاریک آسمان سو روی ماه-بالش ناز-گذاشت و دختر به خواب رفت کنار ستارگان اصلا چه ساده است الفبای آب و نان خوابید .خواب دید که عاشق شده است بعد یک جامه ی سپید آینه و شمعدان در خواب پیر شد نه! مادر بزرگ شد در چشم های میشی یک دختر جوان خورشید خنده ای زد بالش کشیده شد از خواب پرید...
-
سلام
یکشنبه 29 تیرماه سال 1382 00:36
شدم مثل یک کلافه سردر گم !!!!!!!!!! کلافی که هر روز ۱ گره به اون اضافه میشه !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 تیرماه سال 1382 00:31
*می گن که بعد از این همه عاقل شم و رهات کنم . می گن تو قلبمی ولی ، باید یه جور جدات کنم * * خدا کمک کنه که من یه جور فراموشت کنم . من قطره قطره آب میشم ، تا تو رو خاموشت کنم * * جدایی هرغمش هزارتا بخشه . دل میسوزونه ، مثه آذرخشه * * تصورش خب مشکله ، که ما کنار هم باشیم . نمی رسیم بههمدیگه ،...
-
???
شنبه 28 تیرماه سال 1382 03:10
*می گفت: خدا رو شکر که دیدمت، داشتم منفجر میشدم، همش دنبال کسی بودم که باهاش حرف بزنم... میگفت: دوستش داشتم، شب و روز به فکرش بودم، اگه یه شب بهش زنگ نمیزدم و صداش رو نمی شنیدم، دنیا برام تیره و تار بود، همیشه اضطراب داشتم... میگفت: اگه یه شب بهم قول میداد که زنگ بزنه ، همش منتظر صدای تلفن بودم، حتی اگه توی خواب ?...
-
باور
جمعه 27 تیرماه سال 1382 10:55
باورم نمی کنی ای تمام باورم مثل ماهی غزل در غمت شناورم در شب خیال تو می تراود از قلم واژه های عاشقی بر خطوط دفترم روی نبض لحظه ها غرق غصه مانده ام آه سرد آینه می کند مکدرم حرمت غرور من بی صدا شکسته شد حرمتی که سایه بود بر فراز پیکرم قسمتم ز عاشقی نم نم ترانه هاست انتشار عاشقی در کویر خاطرم با نگاه سرد تو در غروب...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 تیرماه سال 1382 10:36
آسمان مشتش را بسته است ژمین مشتش را بسته است درخت مشتش را بسته است من مشتم را بسته ام آسمان مشتش را باز می کند >>>جویباری می شود درخت مشتش را باز می کند <<<<سیب پدیدار می شود من مشتم را باز می کنم نگاه کن!!!!!! باران و جویبار و سیب در مشت من است زندگی در مشت من است
-
دلواپسی
سهشنبه 24 تیرماه سال 1382 02:25
دلم این روزها خیلی بهانهُ تو رو میگیره. هوای دیدن تو زده به سرش . این دلشوره ؛ این دلواپسیِ لعنتی ام دست از سرم بر نمی داره . می دونم .... می دونم همش بهانه ست ؛ بهانه برای با هم بودن . ........... ولی می دونی.. من که می دونم تو کسی هستی که هستی ؛ پس دلواپسی برای چی؟ !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 تیرماه سال 1382 02:17
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 تیرماه سال 1382 02:07
بزرگتر که شدیم همقد بعضی درختهای کوچکتر ، دیگر نگاهمان برای دیدن سیبی بر شاخه به هوس نیفتاد ،!!!!!!! دیگر دخترک همسایه ، جز در چند نقطه خلاصه نمی شد ، و ما دروغ گفتیم به او ، به دیگری و به خود چندان که خود نیز ایمان آوردیم . اما زمان دینی به ما نداشت گذشت و سیب از شاخه افتاد گذشت و من و او ، من و دیگری سپری شدیم ، پیر...
-
۱ حقیقت !!!!!!!!!!!
سهشنبه 24 تیرماه سال 1382 02:03
دیگر هیچ قناری عاشقی نخواهد نشست بر شاخه های این درخت که من بر آن تکیه داده ام . هیبت مردگان زندگان را می هراساند . به پای عابری لبخند به لب که هر روز از این راه می گذشت رنجیر خورده است . هیچ قناری عاشقی دیگر نخواهد نشست بر شاخه های این درخت ، و من صبر خواهم کرد به پای عابری لبخند به لب که هر روز از این راه می گذشت ....