خرداد ماهی که گذشت ماه عجیبی بود. با تصادف دامادمون شروع شد با دو هفته
در کما بودنش ادامه پیدا کرد و با مرگ مادر بزرگم خاتمه پیدا کرد...
از اون طرف کلاس های آموزش بانــک شروع شد و از طرفی شغل قبلی رو از دست
دادم.حالا از یکی دو هفته دیگه بایستی زندگی تازه و انفرادی جدید رو شروع کنم.
یه زندگی بانکی! به نوعی محرمانه تهران!
قیمت اجاره خونه ها که سر سام آوره! به مجردم که به این راحتی ها خونه نمیدن!
پ.ن روز مادر و (روز زن) رو به همه ی مادران و زنان جهان تبریک میگم!
هیچ چیز بدتر از این نیست که آدم بغضش بگیره اما نتونه گریه کنه...
وقتی فیلم unFaithful رو تماشا میکردم این حالت بهم دست داد...
خیلی سخت بود ، خیلی... آخـــرین بار توی فیلم Proposal همچین
حالتی بهم دست داد البته کمی خفیفت تر.
تعریف فیلم رو از یکی دو نفر شنیده بودم. اون روز توی خیاباون ولی عصر
داشتم میرفتم که دیدم بساط فیلم پهن شده و وقتی چشمم به این فیلم
افتاد برداشتم. فروشنده گفت که اورجیناله...
توصیه میکنم حتما این فیلم رو ببینید. چه مجرد ها و چه متاهل ها...
فیلم در مورد بنیان خانواده عشق خیانت هست. بسیار تکان دهنده
و البته آموزنده!
پ . ن تلنگر خیلی خوبی هست...
الیاس درباره ی ترس از آدم ها عقیده ی جالبی داشت. یک بار به من گفت از هر کس
که کم تر گریه کند بیش تر می ترسد. گفت به نظر او وحشتناک ترین و خطرناک ترین
آدم های این دنیای عوضی کسانی هستند که حتی یک بار هم گریه نکرده اند.
از متن کتاب حکایت عشقی ...
اصلا حس نوشتن ندارم! البته این هفته ای که گذشت فرصتی برای این کار نبود.
یا سر کار بودم! یا در مسیر ساوه – تهران و اگه فرصت میشد خواب!
البته در مسیر رفت و آمد فرصت مناسبی بود برای مطالعه کتاب...
امسال نمایشگاه کتاب فقط فرصتی شد یه چرخ جسته و گریخته توی سالن ناشران
عمومی بزنم. اونم فقط دو سه انتشارات که بعد کلی گشتن پیدا کردم. شاید عجیب
و مسخره به نظر برسه که یه پسر 25 26 ساله یه همچین کتابایی رو بخواد بخونه!
به هر حال ایناس:
سه تا کتاب از مصطفی مستور گرفتم که هر سه تاشو خوندم!
چند روایت معتبر
استخوان خوک و دست های جذامی
حکایت عشقی بی قاف و بی شین و بی نقطه!
حیف که روز چهارم نمایشگاه، کتاب من دانای کل هستم این نویسنده تموم شده بود!
پدر!مادر! ما متهمیم! دکتر شریعتی
نشر چاپخش
تیمبوکتو پل استر
ترجمه شهرزاد لولاچی نشر افق
هوا را از من بگیر خنده ات را نه! گزینه شعرهای عاشقانه پابلو نرودا
ترجمه احمد پوری نشر چشمه
داستان دوست من (کنولپ) هرمان هسه
ترجمه سروش حبیبی نشر ققنوس
ناطوردشت جی . دی . سلینجر
ترجمه احمد کریمی نشر ققنوس
هرگز رهایم مکن کازوئو ایشی گورو
ترجمه سهیل سمٌی نشر ققنوس
پ .ن
27 اردیبهشت تولد وبلاگ بود! رفتش توی 5 سال! یواش یواش بچم داره بزرگ میشه...
18 اردیبهشتی هم که گذشت میگن تولد خودم بوده!
بی ربط: کلی فیلم توی کشوی میز توی نوبت هستند تا من نظری بهشون بندازم!
هـر که دل آرام دیـــد از دلش آرام رفت چشم ندارد خلاص هر که در این راه رفت
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی حاصل عمر آن دم است باقــــی ایام رفت
این شعر زیبا از شیخ اجل سعدی متن آهنگی قدیمی هست اثر جــمال الدین منبری
فوق العاده زیبا و پرمعنا هست ...
قبلا متن کامل شعر رو در این پست گذاشته بودم اما آهنگ رو نداشتم . حال شمام می تونید
این آهنگ رو از اینجا دانلود کنید یا بشنوید....
لینک از محمد رضا اعلم
17 اردیبهشت بود... شب کار بودش و سیسـتم شرکت به خاطر شوک برقیTotal shut down
خورد و باعث شد هر دو فاز به خواب فــــرو روند! خلاصه تا 6 صبح که سیستم مجددا راه اندازی
بشه دهانش صاف شد! در این فاصله هم گوشی موبایل زنگ میخورد یا مسیج میومد اما فرصت
نمی کرد حتی نگاه بهش بندازه. این به کنار! صبــح ساعت 6 که میخواست برگرده خونه گوشی
موبایل ظاهرا از این عدم توجه دلخور شده بود ترجیح داد به جای همراهیش به درون استخر Wc
شیرجه برود! خلاصه این اتفاقات پیش درآمد بسیـــار خوبی برای اون روز بود! آخه نه شوک برقی،
نه Wc ، نه گوشی موبایل و نه سیستم شرکت هیچکدوم نمی دونستند که 18 اردیبـهشت روز
تولدش هست...
بی ربط:
وقتی توی متـــرو در ایستگاه مورد نظر پیاده میشی و قطار زیرزمینی شروع به حرکت میکنه ...
وقتی به مسافرای داخلش که از کنارت عبور میکنند و هر لحظه بیشتر شتــاب میگیرند نگا میکنی
یه احساس سردی و یخ شدن سراسر وجودتو فرا میگیره! یاد زمانی می افتی که سفرت توی این
دنیا به اتمام رسیده و بایستی از قطار پیدا بشی... امیدوارم ایستگاه شما ایستگاه خوبی باشه!
مغروران، فروتنی را به من آموختند..بی قراران صبوری را، بدکاران درستی را
و سر انجام نوادری که رو ح بی آلایشی دارند به من آموختند که از قلوبشان
معماهای مرئی و نامرئی هستی را بخوانم، به سهولتی که یک نوزاد جـهان
را از چهره ی مادرش می خواند...
+ آهنگ بی کلام Paradise ساخته کِن جی Kenny G
باهاش زندگی کنید!
سکوت هم شکست...
+ کتاب هایی که پیش از مرگ باید خواند!
این جمعه و شنبه آف هستم و فرصت میشه برم نمایشگاه کتاب تا شاید بتونم
پیش از مرگ چند تایی از این لیست رو تهیه کنم و بخونم.
بی ربط: چند وقتی میشه که حافـظه کوتاه مدتم به شدت آسیب دیده! سر کار که
برای خــودم چایی می ریزم وقتی یادم میاد بخورم که چای یخ شده باشه و بایستی
دوباره بریزم. بعضی اوقات هم این کار سه بار تکرار میشه!