یـــــا رب به در تو ، روسیاه آمده ام بر درگه تو ، به شــک و آه آمده ام
عمرم به گناه و معصیت شد سپری با بار گنـــــــه حضــور شاه آمده ام
من معترفـم به جرم و عصیان و گناه با چشم تر و نـــامـه سیاه آمده ام
یا رب به محمــد و عــــــــلی و زهرا پهـــلوی شکسته را گـواه آمده ام
حـق حسن و حسین و اولاد حسین نومیــــــد مکن که روسیاه آمده ام
«زندگی ، دورافتادگی ، رها شدگی ، تهیدستی ، رنج و تنهایی ، میدان های نبردی هستند که برای خود قهرمانهایی دارند ، زنان و مردانی بی نام و نشان »
ویکتور هوگـــــــــــو
نمیدونم چرا دچار وبلاگ زدگی شدم :( !
+شاید این آهنگ پدرخوانده به نوعی بازگو کننده حال درونی الان من باشه !
از اینجا می تونید داونلود کنید.
+دوستای خوبم امشب هم فرصت دارید. ما رو هم فراموش نکید . الــــــــــــتماس دعـا !
شروع شب در نگاه خسته به آوار نشسته زمین
شعرم نمی آید ،
دیر کرده ام ،
و زود آمدنم هم نمی آید .
دیر یا زود به قندیل احساست می آویختم
دست به نشانه تسلیم بالا می برد .
زیر پایم خالی می شد
و تنها کمکم خنده های هرزه مردان جوان!
مرز سکوتت طالب یک گوشتکوب سنگی است
و آن وقت چشمانت به زیبایی عدول یکباره ات
می خندد بارها!
حالا آسیاب چرخنده و تو باید لای پره هایش
بست نشینی تا قیام آن قیامت نگاه
که شاید بچکاند عصاره تند اضطرابش را
و این سیل ریشه کن همه چیز را بکند
و با خود ببرد حتی انتظار طلوع دوباره را
آفتاب را ،
روزی که تکرار نباشد
و برای سجده شامگا هی اش در دست
سجاده بگسترند.
رطوبت همیشگی آن سزینه التیام بخش
آن تن زخمی پر عطش اما مطهر می شود
ستاره آرام می خندد
شب پر از نور است نور
و تلاقی شهرمان پر غرور !
«اگر می خواهی قیمت پول را بدانی قرض کن»
فرانکلین
+آهنگ ماتسوری اثر نوازنده طبیعت ! کیتارو.....
از اینجا می تونید داونلود کنید.
من این آواز را از داخل شکم شیر می خوانم
اینجا خیلی تاریک است
برای همین لطفا مرا ببخشید که یواش حرف می زنم
و ممکن است حرفهایم چندان واضح نباشند
ولی این بعدازظهر من در کنار قفس شیر ایستاده بودم
و متاسفانه کمی زیادی به قفس نزدیک شدم.
و حالا از داخل شکم شیر این آواز را می خوانم
و اینجا خیلی تاریک است
و سرد است
و من احساس تنهایی می کنم.
شل سیلور استاین
«یگانه تسکین دهنده آرزوهای طلایی دو چیز است ِ صبر و امید.»
الکساندر دوما
+با دیدن صحنه ای که توی اون ----> یه دختر خانم نابینا توی سرما یه گوشه
حیاط دانشگاه ایستاده و منتظر دوستش هست تا بیاد با هم برند چه احساسی
به شما دست می ده؟! البته بعد یه ربع انتظار دوستشون اومد :)
+ به دلیل فرمت شدن اجباری یکی ار درایوهام (درایو آهنگ و فایل پسوردهای هاست هایی
که توی اونا آهنگ آپلود می کردم!) این بار خبری از آهنگ نیستش! :(
+راستی به جز یه نفر هیچ کی متوجه عکس بابا لنگ دراز تو پست قبلی نشد! :))
قطار همه عشق های مرا می برد
آه ، مطلع خودکشان ِ بی پایان...
من از کنج ِآینه ام
ــ که باغ نم نم ویرانش می کند
می بینم
«تو ثروتمند نیستی مگر آنکه چیزی داشته باشی که با پول نتوان خرید»
گارت بروکس
+ این بار آهنگ پنلوپه یکی دیگه از آهنگ های فیلم پدر خوانده!
من که خیلی خوشم اومد.از اینجا داونلود کنید................
جان پناه
مرد دست عروس را در دست پینه بسته داماد گذاشت و به خواهرش که زیر تور
و حریر ، اشک فراق می ریخت ، نگاه کرد .
- عزیزتر ار جانم را به تو می سپارم. خدا یار جفتتان باشد.
پیشانی خواهر دوقلویش را از پشت تور بوسید. اقوام نزدیک ، زیر نور مهتاب ،
برای همراهی عروس و داماد از خانه خارج شدند.
برادر کنار بوم نقاشی نشست. قلم مو را در رنگ سفید برد و روی زمینه سیاه ،
عروس سفید پوشی را کشید که باد وحشیانه لباسش را دور تنش می تاباند.
************
قلم مو را روی رنگها انداخت . از پنجره به سپیده دم نگاه کرد . از هنگامی که
خواهر را راهی کرده بود ، چند ساعت می گذشت . پنجره را باز کرد . تصویرش
روی شیشه افتاد . موهای سفید کنار شقیقه اش را لمس کرد. بعد از مرگ مادر
و زن گرفتن پدر چقدر زحمت کشیده بود تا خواهر را به سرانجام برساند.
شعاع خورشید از شیشه پنجره در چشمانش افتاد. یعنی خواهر خوشبخت
می شد؟ لباس بیرون پوشید. از اتاق به حیاط آمد. و به خیابان و خود را با اولین
وسیله به گورستان شهر رساند.
خورشید بالا آمده و بر سنگ ها می تابید. پیش رفت و سر بر دامن گوری سه
ساله گذاشت. چشمها را بست.
مادر دیشب به خانه بختش فرستادم. دعا کن خوشبخت شود. ساعتی ماند ،
راز و نیازی کرد و بلند شد.
************
در خم کوچه بود که او را دید . با لباس تور عروسی و چادری روی آن ، دوید تا به
او رسید.
- چرا اینجا؟!
- بهم گفت دیگه حق ندارم تو را ببینم.... سر همین حرفمان شد......
- یعنی تو ... برگشتی؟
خواهر با حریر آستین رنگهای چسبیده به موی برادر را پاک کرد و به آن و نمک
چشمان مرد لبخند زد.
- آمدم ؛ اما برمی گردیم با هم. باید به شوهرم بگویی برایم هم پدری و هم مادر.
نه فقط برادر. مرد سری تکان داد.
- برویم.
«در زندگی دردهایی وجود دارد که روح انسان را مثل خوره می خورند»
صادق هدایت
این بار آهنگی از دکتر محمد اصفهانی.
نیازی به تعریف و تمجید نداره! از اینجا داونلود کنید....