وقتی که شانه هایم
در زیر بار حادثه می خواست بشکند
یک لحظه
از خیال پریشان من گذشت
بر شانه های تو000
بر شانه های تو
می شد اگر سری بگذارم
وین بغض درد را
از تنگنای سینه برآرم
به های های
آن جان پناه مهر
شاید که می توانست
از بار این مصیبت سنگین
آسوده ام کند0
سلام امید جان
هنوزم گاه و بی گاه که به بلاگت سر میزنم
دلم واست تنگ میشه
از این که اینجا رو داری خوشحالم