۱ حقیقت !!!!!!!!!!!

دیگر هیچ قناری عاشقی نخواهد نشست
بر شاخه های این درخت
که من بر آن تکیه داده ام .
هیبت مردگان زندگان را می هراساند .

به پای عابری لبخند به لب
که هر روز از این راه می گذشت
رنجیر خورده است .
هیچ قناری عاشقی دیگر نخواهد نشست
بر شاخه های این درخت ،
و من صبر خواهم کرد
به پای عابری لبخند به لب

که هر روز از این راه می گذشت .

برای تو ...

او سرسپرده می خواست من دلسپرده بودم
من زنده بودم اما ، انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم
یک عمر دور و تنها ، تنها بجرم این که :

او سرسپرده می خواست ، من دل سپرده بودم

یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد ، وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم !!!!!!!!!!!!!


کاش..................................



عجب رسمیه رسم زمونه.............http://www.zendehrood.com/show_clip.asp?id=2

تقدیم به عشقم

پابلو نرودا

خانه ام هم دریا و هم خشکی دارد. و زنم چشمانی پر شکوه به رنگ فندق وحشی من نمی خواهم سیاره ام را عوض کنم

جرات پرواز

ای که از هرم نگاهت شمع جانم آب شد دیشب از لالایی ات بیداری ام در خواب شد دست تو پروانه شد بر گرد شمع جان من جرات پرواز تو در شعله ام بی تاب شد برکه احساس من از عشق تو سرشار بود کودک چشمان تو از اشک من سیراب شد