من و مهران مدیری!‌

 

اون روزی که پاسبخش بودم دیدم! یه صدایی داره میاد...(حس آمیزی رو حال میکنی؟)

بله! سربازی که داشت پُست میداد حسابی رفته بود توی حس و  داشت با صدای بلند

و غمناکی این آهنگو میخوند....

 

خدا بگم چیکار کنه ، اونی که منو سرباز کرد

کَتونیمو ازم گرفت یه جفت پوتین به پــام کرد

...

یه سربــــازِ، خستــه منــم، مرخصی نـــدارم

همیشه پادگانم

بگو به خدا چی کردم....

(به قول بَروبُچ آش خور ، پایه رفته بالا و دیگه نمیکشه!)

 

+ دوستت دارم!

   آهنگی زیبا و شنیدنی (اگه بهش بشه آهنگ گفت!) لینک از پاییزان

 

+ ابزاری جدید برای جیمیل داران!

   با نصب این نرم افزار کوچک بر روی کامپیوتر خود می توانید از طریق جیمیل

   از راه دور کامیپوتر خود را خاموش کنید و یا صفحه وب باز کنید. تنـــــــها با

   ارسال یک ایمیل به اکانت خود که حاوی دستور شما باشه!

 

+ ماجرای من و پدر مهران مدیری

   و اینک پس لرزه های آن ماجرا!

 

 

دلم انگاری گرفته...

 

یکی بود یکی نبود مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بــود.

وقتی مُرد همه می گفتند به بهشت رفته. آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت.

در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ی کیفیت فرا گیر نرسیده بود.استقبال از او با تشریفات

مناسب انجام نشد. دختـــری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیـــست انداخت و

وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد.

در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هر کس به آنجا برسد

می تواند وارد شود. مرد وارد شد و آنجا ماند.

چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه ی پطرس قدیس را گرفت:

این کار شما تروریسم خالص است!

پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده؟

ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت: آن مــــــرد را به دوزخ فرستاده اید و آمده و کار و

زندگی ما را به هم زده. از وقتی که رسیده نشسته و به حرفهای دیگران گوش می دهد...

در چشم هایشان نگاه می کند...به درد و دلشان می رسد.

حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو می کنند.هم را در آغوش می کشند و می بوسند.

دوزخ جای این کارها نیست!! لطفا این مرد را پس بگیرید!!

وقتی رامش قصه اش را تمام کرد با مهربانی به من نگریست و گفت:

«با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی... خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند»

                                                                                        

                                                                                   پائولو کوئلیو - ایمیل دریافتی

 

 

* یه روز مرخصی بگیری و اون روز از ساعت 6 صبح بری برای اسباب کشی آبجی خانوم

  به خانه جدید واقع در ارتفاع 40 پله ای با کلی وسایل! حساب کن دیگه چه روزی بوده...

 

+ آهنگ نامه از احسان خواجه امیری

   مثل همه آهنگاش این یکی هم فوق العاده هستش :)

   اون شبی بد جوری حس این آهنگ منو گرفته بود...

 دلم انگاری گرفته....قد بغض یاکریما...

 

 

اندر احوالات سفر رئیس جمهور...

 

نذر کردم که اگر باز آیی چشم نازک بین را به کف پای تو مَرهم سازم

نذر کردم که اگر باز آیی چتــــر گـــــــــل را بــــه در خانه دل رَسم کنـم

و اقاقی ها را بر لب جوی بنشانم بر صف!

به خرامیدن تو بر کشم نغمه داودی را

گر به دروازه این مــــنزل متروک رسی

ترک سازم همه دنیا، همۀ عقبـــــی را

چـه تفاوت بودم گردش لیــل و نهــــــار

که نباشی تو و من باشم و اندوه و غم

و سر به گریبان خویش...

 

گوینده رادیو چقدر زیبا شعر بالا رو دکلمه می کرد

 

*************************************

اومدن رئیس جمهور به استان ما هم جز دردسر چیزی دیگه ای واســـــه ما نداشت.

سه شبانه روز آماده باش بودیم. البته نه اینکه کار مهمی انجام میدادیم. فقط همگی

دور هم جمع شده بودیم. روز پنجشنبه هم که فیلمی بود برای خودش.

جالبترین قسمت ها شامل اینا بود....

 

گروه سرود بزرگی تشکیل شده بود به رهبری رئیس جمهور...

حالا یک دو سه.... همگی یکصدا فریاد بزنید:

انرژی هسته ای حق مسلم ماست...

نه نشد ... یه بار دیگه همگی با هم! حالا...

 

یه جا هم آقای رئیس جمهور سوتی داد و اسم یکی از شهرهای کوچک اطراف را به

اشتباه به جای غَرق آباد ، غُرق آباد خواند که باعث قهقهه ملت شد و آقــای چمران

که اصالتا برای اون طرف ها هست سریع به رئیس جمهور تذکر داد که اصلاح کند.

 

بدجوری نگران حنجره رئیس جمهورم! آخه بنده خدا از اول سخنرانی تـا آخـــر با فریاد

صحبت می کرد، مشخص بود که فشار زیادی بهش وارد میشه. البتـه تـقصیر خودش

یه عده که جلو بودند همش سر و صدا می کردند و حواس آقای احـمدی نژاد رو پـرت

می کردند و با وجود تذکرهای متعدد رئیس جمهور و نماینده مجلس بـازم زر می زدند.

کم مونده بود از کوره در بره بگه مرتیکه بسه! زر نزن! فهمیدم!

 

در ضمن بازم عده ای بیهوش شدند! البته به خاطر گرما و ازدحام زیاد و بی نظمی...

 

مثل اینکه دکتر احمدی نژاد در تمامی شهرها قول یک سالن ورزشی مجهز مخصوص

بانوان و یکی هم مخصوص آقایان داده...بابا دست و دلباز!

 

یکی از بامزه ترین تفریحات این روزها گوش کردن به صدای آبجی های بسیجی بود که

با بی سیم صحبت می کردند و چقد بامزه!!!

کوثر ۲ به گوشم ..هههههه!!!!؟

کوثر ۳ ما از تشنگی اینجا خفه شدیم!؟

‌کوثر ۱ اینجا آبمون کجا بود!!فعلا بگید چند نفرو بفرستند اینجا....  :))

 

 

+ آهنگ سریال هزار دستان

  آهای، شعبون بی مخ کجایی؟!!

 

+ آهنگ سریال پوآرو

   مِقســـــــــی!ِِِ 

 

 

روی ماه خداوند را ببوس!

 

مـــن خواب دیده ام که کسی می آید / من خواب یک ستـاره ی قرمز دیده ام / و

پلک چشم ام می پرد / و کفش هایم هــی جـفت می شوند / و کــور شوم / اگر

دروغ بگویم / کسی می آیــد / کسی دیگر / کسی یهتر / کـسی کـه مثـل

هیچ کــس نیست / و مثــل آن کســی است که بـــاید بـاشد / و قـــدش از

درختهای خانه معمار هم بلندتر است / و صـورت اش / از صورت امام زمــــان هـــم

روشن تر و اسم اش آنچنان که مادر / در اول نماز و در آخر نماز صداش می کند /

یا قاضی الحاجات است / و می تواند / تــمام حرف های سخت کتاب کلاس سوم

را / بـــا چشم های بسته بخواند / من پـــــله های پشت بـــام را جارو کرده ام / و

شیشه های پنجره را هم شسته ام / کسی می آید / و شربت سیـــــاه سرفه را

قــــسمت می کند / و نــــمره ی مـــریض خانه را قسمت می کند / و سهــم ما را

می دهد / من خواب دیده ام ...

 

رمان روی ماه خداوند را ببوس....

 

شدیدا پیشنهاد میشه ایـن رمان رو مطالعه کنید! الــــــبته اگه مطالعه نکردید.

خیلی اتفاقی این کتاب رو در نمـــایشگاه کتاب خریدم! شاید یک دلیل داشت!

اونم اینکه اسم زیبایی داشت! و برای من که مدتی بود از خـــــدا فاصله گرفته

بودم واقعا مفید بود. اگه کمی در مورد خدا تردید دارید حتما مطالعه کنید....

نوشته مصطفی مستور هست و کتـــــــاب 113 صفحه بیشتر نداره. در مورد

یک دانشجوی دکتری می باشد که در حـــال تحقیق برای پایان نامه دکتری خود

هست که در مورد خودکشی یکی از اساتید برجسته دانشگاههای تهرانه...

 

 

قستمی از کتاب ....

 

عزیز می گه مردها هر قدر هم بزرگ بشن و باسواد بشن و پول دار بشن، اما بـــاز

هم مثل بچه ها هستند. زود قهر می کنند، زود پشیمان می شن و زود هم آشتی

می کنند. ممکنه جلو زن ها چیزی نگن اما تنها که شدند شروع می کنند به بـــغض

کردن. می گه به همین خاطره که کسی گریه ی مردها ررو نمی بینه. عزیز می گـه

زن ها هر قدر هم که کوچیک باشند اما مادرند. پناه مردها هستند. حتی دختر

کوچولوها پناه باباهاشون هستند.

 

 

+ بانک موسیقی متن فیلم های سینمایی جهان

  انصافا آرشیو کاملی داره.

 

+ آهنگ کلاغ

   با صدای نیکی کریمی

 

پ .ن . ممنون از همه دوستانی که روز تولدم یادشون بود و تبریک گفتند.

         تولد چهار سالگی وبلاگ و 25 سالگیم توامان مبارک! هیپیپ هــــورا!! :(

 

 

سینما پاسبخش!!

 

پنجشنبه ای که گذشت پاسبخش بودم و بایستی شب رو در نــاحیه می موندم

بعد از خوردن نـــــهار به اتاق پاسبخشی  که در گوشه ای از محــوطه و به دور از

آسایشگاه سربازها  قرار داشت رفتم...

اتاقی سه در چهار که پنجره ای بزرگ داره  که مزین به پرده کرکره ای کـرم رنگی

هست. در یه گوشه اتاق گاوصندوق بزرگی هست که برای نگهداری تسلیحــــات

می باشد (البته غیرهسته ای!) . محتویات اون هم شامل 4 تا یوزی و 3 تا کلاش

که کلاش ها پر هستند. خلاصه اگه نیاز به سلاح گرم داشتید در خــدمتیم! : دی

البته از گاوصندوق گوشه اتاق به عنوان زیر تلویزیونی هم استفاده میشه. تلویـزیون

21 اینچ رنگی صا ایران! یه تختخواب فلزی، چند تا پتو، صنـــدلی و میز سایـر لــوازم

موجود در اتاق هست. رفتم روی تخت و دراز کشیدم البته کنترل در دست...

طبق معمول ابتدا نگاهی به سمت دیوار کنار تخت انداختم و باز اون جمله کــذایی

رو خوندم که با خط خوش و ریزی نوشته شده .... ای پاسبخش تنها و مظلوم !!

 

تصمیم داشتم استراحت کنم اما با دیدن فیلم سنمایی شبکه دو خواب به کلی از

سرم پرید! همــه این مــقدمه چینی ها برای این بود که در مـــورد فیــلم سینمایی

حرف بزنم... فیلم سینمایی سه شنبه ها با موری

یــکی از اون فیلم هایی بود که واقـــعا ارزش دیـــدن و از خواب زدن رو داشت. چه

دیالوگهای نابی...پیرمرد فیلم حرف های جالبی می زد.

 

+ فکر کن که یه پرنده کوچک روی شونه هات نشسته و هر روز ازش بپرسی که

   آیا امـــروز اون روزی هست که باید بمیرم؟! صدای قلـــب اون پـــرنده کوچک رو

   میشنوی؟! اگـه همه انسان ها به این باور اعتقاد داشتند جور دیگه ای زندگی

   می کردند.

+ هیچ چیز برای انسان به اندازه وابستگی خجالت آور نیست!

+ زندگی سراسر تجربه است. اما مهم اینه که چطور این درس ها رو حفظ کنیم.

+ زندگی چیزی نسیت جز ارتباط بین انسانها

 

+ سعی کن همیشه، همه رو دوست داشته باشی.

 

فیلم سه شنبه ها با موری که تمام شد زدم کانال چهار که خوشبختـــــانه

همرمان بود با آغاز برنامه سینما چهار....

رودخانه مرموز ساخته کلینت ایسوود که یه زمانی عاشق بازی هاش

توی ژانرهای وسترن بود. شخصیت جالبی بود. تحلیل قبل از نمــــایش فیلم

جالب و مفید بود. نمیدونستم کلینت ایـسوود خودش آهنـگ فیلم رو ساخته

و اینکه فیلمبرداری اون تنها در سی و نه روز انجام شده!!! خیلی جالبه.

داستان این فیـلم هم جالب بود به خصوص که بازی شـان پن هم عالی بود

بدجوری تحریک شدم که فیلم نابخشوده کلینت ایسوود رو ببینم.

 

خـــلاصه عــــصر پنجشنبه خوبی بود . بعد از پایان فیلم رفتم به اتاق کارمون،

هوا بارونی بود و پنجره باز ..

رادیو رو روشـن کردم و کتاب امام حسین (ع) و ایران  از  کورت فریشلر

نویسنده آلمانی رو گذاشتم جلوم و شروع کردم به خوندن. رسیدن این کتاب

دست من برای خودش جریانی داره. (ترجمه ذبیح الله منصوری)

باران به شــدت می بارید و رادیو پیام آهنگی رو پخش می کرد که متنش این

بود ....

          رفتن تو آخر یک جاده نیست...

                                                آخر تمومه جاده هاست...

 

 

+ تیتراژ زیبای مجموعه تلویزیونی اولین شب آرامش!

   فیلم جالبی هست. لینک از آی آر تی وی

 

+ لغت نامه آنلاین آلمانی به فارسی و بالعکس

   خیلی به درده میخوره!