به نام خدا
+خدای عزیزم ســـــــــــــــــــلام . حال من خیلی بد است . امیدوارم تو خوب باشــی .
خدای عزیز ، من همیشه یاد پارســــال هستم که مامانم بود ، بابا و دو بـــــــــــرادرم
نیز زنده بودند . اما امسال من هیچ کسی را ندارم . نه بابا نه مامان و نه بــــــــــــرادر
و نه پسر خاله نه پسر عمه نه عمو . فقط دلم را به ابوذر پسر دائی ام خوش کـرده ام .
خدا چرا من را زنده گذاشتی که در این دل کوچکم غم به این بزرگی را جای دهــــــم .
خدای بزرگ چرا پدر و مادرم را از من گرفتی . هر روز و شب به این امید زنده ام کــــه
آخـر بروم کنار آنها . زن دائی خیلی از بهشت و جائی که مامانم زندگی می کنـــــــــد
تعریف می کند و همیشه می گوید که آن ها جای خوبی هستند . من هم منتظر روزی
هستم که به جای خوبی که آنها هستند بروم! ...
+خدا جون مامانم میگه هر کس مرده پیش خدا رفته ، اگر اینطوره من هم می خوام بیام
پیش تو ، خدای مهربون ، زلزله خیلی بدجنسه ، دوستش ندارم ...
* تکه هایی از نامه های بچه های بم به خدا .
واقعا برام تایپ کردن این نوشته ها سخت بود ... بارها و بارها خوندمشون!
* امروز احتمال یقین آخرین سحری بود که بیدار شدیم . ماه رمضان هم نیامده
تموم شد . چه زود گذشت ... طاعات و عبادات همگی قبول حق باشه و پیشاپیش
فرا رسیدن عیــد فطر را همگی دوستان تبریک می گم .
هنوز صدایت را از دفترم پاک نکرده ام
و خط خطی های نگاهت را از دلم
اما سر در نمی آورم ، چرا
ساعت قدیمی / به وقت همیشگی / پا روی پا
انداخته و هی زنگ می زند
تو بلند بلند صحبت می کنی ، اما
بیدار نمی شوی
نگاه کن....
اون کبوتر رو می بینی؟؟
اون منم!
منم که بال بال می زنم ولی پرم شکسته!
کی بال و پرم میشه؟
کی کمکم می کنه تا باز پرواز کنم؟؟؟
می خوام فریاد بکشم...
چرا همه پریدن و من پرشکسته رو تنها گذاشتن.....
......................
سلام امید
نوشتت رو خوندم چشام پر اشک شد!
تو این هفته دو بار!!!
یکی از هم دانشگاهیام کرمانی هست! اونم یه متن نوشته بود از زبون یه زن که هم همسر و هم بچه هاش رو از دست داده بود!
داد به من گفت از لحاظ ادبی ردیفش کن برا توی شماره ی ۲ مجله.
منم گرفتم...
آوردم خونه خوندم و همینجور فقط گریه کردم!!
دنیا خیلی کوچیکه!
خیلی کوچیک!!
همیشه ته دلم می لرزه!
نگرانی دست از سرم بر نمی داره!
من که به خدا تحمل همچین دردی رو ندارم!
خدایا به همهشون صبر بده!!
.......................
دیشب مهتاب اشک چشمان تمام ستاره ها را پاک کرد...
دیشب گلواژه ی احساس تمام آسمان را پر کرد...
سحر که برخاستم بوی نرگس می آمد...
بوی نسترن...
بوی اقاقی...
دیشب دلم می خواست آسمان را بغل کنم....
چقدر شیرین بود!
آمدنش و رفتنش...
امشب ماه با دیدگانی سرشار از محبت به من و تو می نگرد!
نظاره کن!!!
عیدت مبارک!
سلام به دوست خوبم بلاگ جالبی داری !مطمئنیم همیشه خدابنده ها شو فراموش نمی کنه هیچوقت..وهمیشه صدای من تو واو را میشنود بیا دست نوازش خدا را حس کنیم
سلام؛ با تبادل لینک موافقم و لینکتو گذاشتم تو بلاگم. خوش باشی
آخی...چه زندگی سختی...منم با تبادل لینک مخالف نیستم سر فرصت چشم.
وای خداجون دلم خیلی گرفت چند تا از این نامه ها رو خونده بودم جیگر آدم کباب می شه از این روزگار وحشت دارم ...............آره ماه رمضون خیلی زود گذشت خیلی زود تموم شد..........قاصدک.
salam omid jun. cheotry. cheh khabara. kheili in neveshtat narahatam kard. khoda doa hayeh hamaro gush koneh. to ham omidvaram khub bashi. o namaz ruzehat hameh gabul aziz.
هربار از مردم بم میشنوم آتش میگیرم. کاش میشد راهی پیدا کرد و کمکها رو از روش مطمئنی به دستشون رسوند. عیدتون هم مبارک باشه.
سلام
عیدت مبارک:)
عیدت مبارک . . . تنها راه زندگی پایداریست
امید جان خوشحالم با اینکه کسانی که
دم از فریادرسی و ترحم برای بچه های بم میزدن
دیگه فراموششون کردن کسایی مثل تو هستن که
هنوز از داغ دل اون بیچاره ها مینویسن.
موفق باشی و همیشه در زندگیت شاد