نمی‌دانم پس از مرگم چه خواهم شد؟
نمی‌خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت؟
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم
سوتکی بسازد
گلویم سوتکی باشد!
بدست طفلکی گستاخ و بازیگوش
و او یک ریز و پی در پی……
دم گرم خودش را
در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد.
بدینسان بشکند دایم
سکوت مرگبارم را