راه زندگی...........
پایان راه نزدیک است. مثل همه راه ها و بی راهه ها! توی این زندگی بعضی راه ها مستقیم اند و بعضی کج، بعضی سربالایی و بعضی سرازیری، بعضی پهن و بعضی باریک. ولی به هر حال این راه ها به مقصد میرسند. مقصدی که همان مبداُ اولیه است. همه باید این دور را بزنند. بعضی ها با زرنگی از بیراهه میروند و در این دنیای راه ها گم میشوند، بعضی ها هم از ترس گم شدن به عقب میروند و به دره سقوط می کنند، دره ای که عمق آن به اندازه کل تاریخ است. دوستانی در این راه داریم، دوست خود و دشمن دشمن تو، هر دو دوست تو هستند. دوست دشمن تو و دشمن تو نیز دشمن تو! هر از چندی احساس میکنی که از این منزل عبور کرده بودی. تکراری در کار نیست، این راز آفرینش است. در میان راه دستی بگیر، شاید همان دست، دست تو را نیز گیرد. به پایین که نگاه میکنی به خستگان لبخند نزن، چرا که بالاسر تو لبخندی تو را مینگرد. هر از گاهی بایست و به عقب نگاهی انداز، نگاهی تا اعماق خاطرات گذشته. حال چشمت را ببند و با آن خاطرات زندگی کن. چشمت را که بگشایی راه ها و چهار راه هایی را می بینی که دیروز به آنها نیم نگاهی هم نینداختی! ولی حالا باید یکی را انتخاب کنی. انتخابی سخت به اندازه سرنوشت. یکی را بر میگزینی و از این به بعد باید در دو راه گام نهی. یکی راه خودت و دیگری راهی که به دنبال آن میروی!!!