واسه ی یه عزیز وهمه ی اونایی که دلشون گرفته و خنده می خوان ....
جنتی کرد جهان را ز شکـــر خندیدن انکه اموخت مرا همچـو شرر خندیدن گر چه من خود ز عدم دل خوش و خندان زادم عشق اموخت مرا شکل دگر خندیدن به صدف مانم و خندم چو مرا در شکنند کار خامان بود از فــتح و ظـفر خندیدن یک شب امد به وثاق من و اموخت مرا جان هر صبح وسحروقت سحرخندیدن*
دستت رو بده به من . دستت رو بده . می خوام انگشت اشارتو بذارم کنار انگشت خودمو و اون بازی قشنگ و شیرین بچگی رو دوباره شروع کنم ... کلاغای سیاه غم پــــر کلاغای بدجنس غصه پــــر خستگی از دل رهگذر پــــر و وای به حالت ، جدی می گم وای به حالت اگه که بگم گلخند رو لب خنده حتا تو این شب و تو انگشتتو بلند کنی و بگی پر . یادمون باشه خنده زدن لب نمی خواد دایره و دنبک نمی خواد** یادمون باشه خنده زدن فقط دل می خواد ، دل ، فقط فقط دل ... |