تو رفتی و اندر آن هنگام چشم‌ها خیره به من

دست‌ها دور از من، لب‌ها پر ز سخن

قلب‌ها همه آکنده از غم

تو رفتی

دلم از دست برفت

من پی دل گشتم و دل پی من

من و دل دور از هم قصه‌ها می‌گفتیم خنده‌ها می‌کردیم

غصه‌ها می‌خوردیم

چه کسی می‌دانست که من و دل پی هم می‌گشتیم؟!

دل من پیدا بود من ز دل پیداتر

دل من پیدا شد من ز دل پیداتر

ولی افسوس دل پیدا شده من عاشق او شده بود

مست و مجنون دل افسون شده من شده بود

من عاشق پی دل می‌گشتم

دل عاشق پی دل‌های دگر

ولی افسوس ندارد   زیرا

من عاشق باز پی دل می‌گردم

تا دلم مست و مجنون شده من باشد

 

dezdemoona2003@yahoo.com