...

 

اگر نهی تو لب خود بر لب من مست شوی       آزمون کن که نه کمتر ز می انگورم *

 

 

سر شب بود بدجوری خسته بودم و تصمیم گرفتم تلافی این هفته رو در بیارم و بعد

از خوردن شام مختصری رفتم زیر پتو! ساعت حدود 7:30  بود فکر کنم تی وی روشن

و ... ساعت 2 بیدار شدم با چشمای نیمه باز دنبال کنترل تی وی و اونو روی تایمر

گذاشتم با همون وضعیت هم موبایل رو چک کردم و دیدم  یه پیامک از دوست نازنینی

دارم در این مورد که آهنگ مورد علاقه ای که دوست داشتم برو برام ایمیل کرده!

صبح ساعت 6 از خواب بیدار شدم و تریپ ورزشی زدم و تا سر کوچه رفتم یه نون

بربری داغ گرفتم! هوا عالی بود. کوچه خلوت ...فقط گنجشکا بودن که روی درختای

کوچه غوغایی به پا کرده بودن عجیب!

اومدم خونه کتری آّب رو گذاشتم جوش بیاد و نشستم پشت کامپیوتر آهنگ رو دانلود

کردم و الان نیم ساعتی هست که دارم با صدای بلند گوش میدم! فکر کنم همسایه

پایینی زیر پتو شایدم زیر لب! داره الان کلی فحش نثارم میکنه!

 

 

- نه فرصت درس خوندن هست و نه دیگه سلول خاکستری...

 

 

* برگرفته از کتاب همشهری این هفته با عنوان آتشِ عشق که گزارشی از زندگی و آثار

   جلال الدین محمد مولوی هست. از اون کتاب همشهری های به درد بخور بود!