کتاب

 

الیاس درباره ی ترس از آدم ها عقیده ی جالبی داشت. یک بار به من گفت از هر کس

که کم تر گریه کند بیش تر می ترسد. گفت به نظر او وحشتناک ترین و خطرناک ترین

آدم های این دنیای عوضی کسانی هستند که حتی یک بار هم گریه نکرده اند.

 

                                                                        از متن کتاب حکایت عشقی ...

 

اصلا حس نوشتن ندارم!  البته این هفته ای که گذشت فرصتی برای این کار نبود.

یا سر کار بودم! یا در مسیر ساوه – تهران و اگه فرصت میشد خواب!   

البته در مسیر رفت و آمد فرصت مناسبی بود برای مطالعه کتاب...

 

امسال نمایشگاه کتاب فقط فرصتی شد یه چرخ  جسته و گریخته توی سالن ناشران

عمومی بزنم. اونم فقط دو سه انتشارات که بعد کلی گشتن پیدا کردم. شاید عجیب

و مسخره به نظر برسه  که یه پسر 25 26 ساله یه همچین کتابایی رو بخواد بخونه!  

به هر حال ایناس:

 

سه تا کتاب از مصطفی مستور گرفتم که هر سه تاشو خوندم!

چند روایت معتبر

استخوان خوک و دست های جذامی

حکایت عشقی بی قاف و بی شین و بی نقطه!

حیف که روز چهارم نمایشگاه، کتاب من دانای کل هستم  این نویسنده تموم شده بود!

 

پدر!مادر! ما متهمیم!  دکتر شریعتی

نشر چاپخش

 

تیمبوکتو    پل استر

ترجمه شهرزاد لولاچی  نشر افق

 

هوا را از من بگیر خنده ات را نه!   گزینه شعرهای عاشقانه پابلو نرودا

ترجمه احمد پوری   نشر چشمه

 

داستان دوست من  (کنولپ)    هرمان هسه

ترجمه سروش حبیبی  نشر ققنوس 

 

ناطوردشت    جی . دی . سلینجر

ترجمه احمد کریمی  نشر ققنوس

 

هرگز رهایم مکن  کازوئو  ایشی گورو

ترجمه سهیل سمٌی   نشر ققنوس

 

 

پ .ن

27 اردیبهشت تولد وبلاگ بود! رفتش توی 5 سال!  یواش یواش بچم داره بزرگ میشه...

18 اردیبهشتی  هم که گذشت میگن تولد خودم بوده!

 

بی ربط: کلی فیلم توی کشوی میز توی نوبت هستند تا من نظری بهشون بندازم!