پرواز

بازم اون حرفهای تکراری...

چیزی به افطار نمونده. میرم توی حیاط و روی زیراندازی که گوشه حیــــاط پهـن شده

دراز میکشم. مثل همیشه که اینطور موقع ها به آهنگ هایی که روی گوشی مـــوبایل

ضبط کردم گوش میدم. نسیم خنک و دلپذیری هست. آسمان آبی و صاف صاف. همون

موسیقی بی کلام که توی یکی از قسمت های سریال اولین شب آرامش پیمان وفتی

نوشین رو سوار ماشین خودش میکنه از ضبـــط ماشین پخش میکنه. تو نت پیدا نکردم.

اما خوب اون روزی که از رادیو پیام پخش میشد ضبط کردم و همیشه گوش میدم و لذت

میبرم. قاصدکی میاد کنار گوشی موبایل و من میگیرمش.  قاصدک با موسیقی به رقص

در میاد و هی اینور اونور میره. نمیزارم ازم دور بشه. چند دقیقه بعدش یه جفت یاکریم

هم میان روی پلکان نردبانی که بالا سرم هست میشینن. فکر کنم اونا هم از نوای این 

آهنگ خوششون اومده. وسوسه میشم ازشون عکس بگیرم. موسیقی رو قطع میکنم

اما تا میام عکس بگیرم پرواز میکنند و میرن! قاصدک بی تابی میکنه. میخاد بره. میگیرم

توی دستم و بهش میگم " حالا که میخای بری، به جای اینکه بری توی گوشه حیاط گیر

کنی توی آسمون آّبی آزاد و رها پرواز کن.  دستم رو میگیرم بالا و فوتش میکنم. میره بالا

اون بالا بالا ها ... از بالای دیوار همسایه رد میشه و ناپدید میشه. صدای ربنای شجریان

به گوش میرسه. :)

 

پ.ن گفتم اون بالا بالا ..یاد اون شعری (ُسرود) میوفتم که بچگی ها از تلویزیون پخش

      میشد. یه تیکه هایی ازش یادم مونده...

بابامو تو ندیدی؟ همینجا پیش من بود ...

اون بالا بالا بالا ...گریه نمیکنم من تا شاد نباشه دشمن!