ماتسوری



شروع شب در نگاه خسته به آوار نشسته زمین

شعرم نمی آید ،

دیر کرده ام ،

و زود آمدنم هم نمی آید .

 

دیر یا زود به قندیل احساست می آویختم

دست به نشانه تسلیم بالا می برد .

زیر پایم خالی می شد

و تنها کمکم خنده های هرزه مردان جوان!

 

مرز سکوتت طالب یک گوشتکوب سنگی است

و آن وقت چشمانت به زیبایی عدول یکباره ات

می خندد بارها!

 

حالا آسیاب چرخنده و تو باید لای پره هایش

بست نشینی تا قیام آن قیامت نگاه

که شاید بچکاند عصاره تند اضطرابش را

و این سیل ریشه کن همه چیز را بکند

و با خود ببرد حتی انتظار طلوع دوباره را

 

آفتاب را ،

 روزی که تکرار نباشد

و برای سجده شامگا هی اش در دست

سجاده بگسترند.

رطوبت همیشگی آن سزینه التیام بخش

آن تن زخمی پر عطش اما مطهر می شود

ستاره آرام می خندد

شب پر از نور است نور

و تلاقی شهرمان پر غرور !


«اگر می خواهی قیمت پول را بدانی قرض کن» 
                                                         فرانکلین


+آهنگ ماتسوری اثر نوازنده طبیعت ! کیتارو.....
از اینجا می تونید داونلود کنید.