هایده |
باران می زند.باران می زند بر برگها باران می زند بر برگها باران می زند برگی زرد می افتد بر زمین رهگذر می گذرد کنار برگ بی تفاوت و بی خیال خیس می شود زیر سرزنش های سنگین قطرات باران باران برگ را فراموش می کند درخت برگ را فراموش می کند زمین برگ را فراموش می کند و رهگذر نیز برگ را فراموش می کند و در آن لحظه برگ پاییز را حس می کند و می فهمد که زرد است!
|