تب انتظار

بازم جمعه از راه رسید....

دوباره شهر، تب انتظار می گیرد
بیا که با تو زمین،بغض دار می گیرد

در التهاب عمیق بلوغ باغچه ها
خزان به شوق تو ربگ بهار می گیرد

اگر بیایی از اندوه تو و ثانیه ها
دلم برای همیشه قرار می گیرد

به بی ستارگی آسمان قسم بی تو
غروب، طمع غمی ماندگار می گیرد

دلی که عشق ندارد در این زمانه مرگ
اگر چه آینه باشد غبار می گیرد

مگو برای چه؟ دست خودم که نیست غزل!
دلم بدون تو بی اختیار می گیرد.