باور



باورم نمی کنی ای تمام باورم
مثل ماهی غزل در غمت شناورم

در شب خیال تو می تراود از قلم
واژه های عاشقی بر خطوط دفترم

روی نبض لحظه ها غرق غصه مانده ام
آه سرد آینه می کند مکدرم

حرمت غرور من بی صدا شکسته شد
حرمتی که سایه بود بر فراز پیکرم

قسمتم ز عاشقی نم نم ترانه هاست
انتشار عاشقی در کویر خاطرم

با نگاه سرد تو در غروب انتظار
می چکد ستاره ها از ذو چشم باورم

ققنوس من بالی بزن خاکسترم را
شاید بیابم شوق پرواز پرم را

در ذهن خود پیچیده ام مانند پیچک
دستی بزن این پیچ پیچ باورم را

لنگر می اندازم خودم را روی چشمش
شاید ببیند لحظه ای چشم ترم را

اما نمی بیند نمی خواهد ببیند
آرامش این کشتی بی لنگرم را

گفتی غزل((گفتم))ولی باید بسوزم
این پاره های زخم پوش پیکرم را

شاید که ققنوس غزل هایم بروید
شاید بیابم شوق پرواز پرم را