برای عادل

                                                           عادل فردوسی پور 

 

بهانه ی این پست کسی نیست جز عادل فردوسی پور. کسی که بیشتر هم نسل های من گزارش های فوتبال رو با صدای گرم و دوست داشتنی و گزارش هیجان انگیز اون دوست دارند. هر چند که قدیمی هایی مثل صالح نیا و شفیع و ... هم خوب بودند. اما عادل یه چیز دیگست. با اطلاعات فوق العاده ای که داره و علاقه وافر به فوتبال که در صحبت هاش کاملا مشخص هست . وقتی از فوتبال حرف میزنه انگار از عشقش صحبت میکنه. یادمه قبلنا منم اینجور بودم! جام جهانی 90 تا 2002 . بعدش دیگه کم کم دلمشغولی هام کمی تغییر کرد. دوشنبه شب بمتاسفانه خواب مرگ به سراغ من اومد و نتونستم نود رو ببینم و از این بابت خیلی ناراحتم. اونایی که دیدن میگن حسابی حالش گرفته بود : ( . واقعا این مملکت ما داریم؟ حتی اگه از فوتبال و فدراسیون اون انتقاد به جا و سازنده هم بشه جنبه ندارند! حالا هی بگید آزادی! دمکراسی! جمعش کنید ت رو خدا. اون شبی که عادل چند هفته پیش اشک عزیز محمدی رئیس فدراسیون فوتبال رو پشت تلفن در اورد حدس میزدم که دخلش رو بیارند! بالان ساعت 6:35 صبح هست و من هنوز از خونه نزدم بیرون. از خواب که پا شدم یه یره اومدم برای عادل بنویسم . پاشم برم که دیرم شد.  

هر چند اون اینجا رو عمرا ببینه . به هر حال عادل فردوسی پور ما دوستت داریم!  چه بخوای چه نخوای! چه میکنه این عادل!  

 

آهنگ جام جهانی 90 ایتالیا هم تقدیم به عادل!

نظرات 6 + ارسال نظر
انجمن پارسیان چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:39 ق.ظ http://www.parsianforum.com

سلام دوست عزیز
سایت بسیار قشنگ،جذاب وپرمحتوایی دارید.ما نیز فرومی
علمی ، تخصصی و عمومی، با نام انجمن پارسیان را برای تمام ایرانیان عزیز راه اندازی کردیم.
خوشحال می شویم به جمع دوستانه ما بپیوندید .
می توانید از مدیر کل سایت، مدیریت انجمنی را درخواست کنید.
مایه مباهات است دوستان و مدیران لایقی مانند شما در جمع ما باشند.
منتظر حضور سبز شما هستم. موفق باشید.
http://parsianforum.com

خاطره چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:38 ب.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

سلام

سرور جمعه 4 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:59 ق.ظ http://ssoorroor.blogsky.com

فعلا که بد حالش رو گرفتن!! من هم دوستش دارم!!

درست همون شب سیستم پیامکشون قطع می شه!! اصلا فکر نکنید عمدی بوده ها!! اصلا!!/؟؟

mohssen یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:02 ب.ظ

شایدم دید. ما که دیدیم...

عاطفه چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:05 ب.ظ http://en.netlog.com/bita_me

سلام امید جان دوست قدیمی
حالت چطوره از ایمیل های خوشگلت ممنون
خوشحالم که پیشرفت تکنولوژی باعث میشه گاهی بیای اینجا
من که از این خونه کلی خاطره دارم یادش بخیر

شب آبستن سکوت است وحجم تاریکی از امتداد نگاهها عبورکرده است.

این، آغازتنهایست

وانسان آنگاه که می فهمد ومی بیند، تنهاست

وتنهایان، همیشه بزرگند.

وبزرگان، همیشه دستگیر.

عاطفه پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:10 ق.ظ http://en.netlog.com/bita_me

امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم، امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی، اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی، وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی: "سلام"، اما تو خیلی مشغول بودی، یک بار مجبور شدی منتظر شوی و برای مدت یک ربع ساعت کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی، بعد دیدمت که از جا پریدی، خیال کردم می خواهی چیزی به من بگویی، اما تو به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی.
تمام روز با صبوری منتظرت بودم، با آن همه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی، متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی، شاید چون خجالت می کشیدی، سرت را به سوی من خم نکردی!!!
تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری، بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی، نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی را جلوی آن می گذرانی، در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری، باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی، شام خوردی و باز هم با من صحبتی نکردی!!!
موقع خواب، فکر می کنم خیلی خسته بودی، بعد از آن که به اعضای خوانواده ات شب به خیر گفتی، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی، نمی دانم که چرا به من شب به خیر نگفتی، اما اشکالی ندارد، آخر مگر صبح به من سلام کردی؟!
هنگامی که به خواب رفتی، صورتت را که خسته تکرار یکنواختی های روزمره بود، را عاشقانه لمس کردم، چقدر مشتاقم که به تو بگویم چطور می توانی زندگی زیباتر و مفیدتر را تجربه کنی...
احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام، من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را می کنی، حتی دلم می خواهد به تو یاد دهم که چطور با دیگران صبور باشی، من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم، منتظر یک سر تکان دادن، یک دعا، یک فکر یا گوشه ای از قلبت که به سوی من آید، خیلی سخت است که مکالمه ای یک طرفه داشته باشی، خوب، من باز هم سراسر پر از عشق منتظرت خواهم بود، به امید آنکه شاید فردا کمی هم به من وقت بدهی!
آیا وقت داری که این نامه را برای دیگر عزیزانم بفرستی؟ اگر نه، عیبی ندارد، من می فهمم و سعی می کنم راه دیگری بیابم، من هرگز دست نخواهم کشید...

دوستت دارم، روز خوبی داشته باشی...

دوست و دوستدارت: خدا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد