زن یا مرد؟‌! مسئله اینست...

 

"فرض کنید می خواهید یک کار تعریف کنید، آن کار این است که یک کوه کنده شود

و در یک دره بزرگ ریخته شود تا هر دو صاف شوند. برای نیروی خانم نمی توانید به

همین سادگی مساله را توصیح دهید، بلکه باید یک بیل به دستش بدهید، ببریدش

پای کوه، بگویید ببین بیل را اینجوری می گیری، اینجوری این خاک را می کنی و

اینجوری در آن چاله می ریزی، لطفا این کار را تکرار کن! باید جزییات کامل کار و تبدیل

یک کار بزرگ را به مساله کوچک انجام دهید وگرنه نمی تواند خواسته شما را به

خوبی اجرا کند، اما در آن سو شما می توانید بروید و وی را به حال خود رها کنید،

اگر سنگ هم از آسمان ببارد، مرتب و منظم، هر روز سروقت می آید و با دقت کاری

که به وی محول کرده اید را انجام می دهد، غر نمی زند، دل به کار می دهد و کار

را همانطور که خواسته اید تا سالها ادامه می دهد (فقط باید مواظبش باشید که

وقتی کوه کاملا کنده شد، کارش را متوقف کنید وگر نه تا تبدیل محل آن به یک چاله

بزرگ به کارش ادامه خواهد داد!) اما اگر این کار را بخواهید به یک آقا بدهید باید

مساله را اینجوری توضیح دهید، "اون کوه را می بینی، بکنش، بریزش اون دره را پرکن"

همین. خودش می داند که چه کند، شاید استفاده از بیل برای کندن کوه به نظرش

احمقانه بیاید و یک ماه تلاش کند و یک بیل مکانیکی اختراع کند و کاری که همان

خانم در یک سال انجام می داد، در یک ماه بعد انجام دهد، شما هم خوشحالید، اما

باید حواستان باشد که سربازی نداشته باشد، باید حواستان باشد که ممکن است

خیلی ناگهانی در حالیکه به شما لبخند می زند، هوس کانادا رفتن به سرش بزند و

کار شما را نیمه کاره رها کند و برود، شاید کسی در حین کار شما پول بیشتری به

وی بدهد و تصمیم بگیرد کوه را برای وی بکند، شاید اصلا حس کند، چرا باید کوه را

کند، بهتر است دره را عمیق تر کرد، شاید یک روز حال کار کردن نباشد، شاید در

عین توافق اولیه، ناگهانی حس کند پول بیشتری می خواهد، شاید ... خلاصه باید

مراقبش باشید!"

ادامه ... منبع

خدائیش مثال باحالیه! :دی

 

تعطیلات بعد از چهل و اندی روز رفته بودم ولایت مادر بزرگوار در همان نگاه اول متوجه

لاغر شدن فرزند شد و بد جوری نگران! بقیه هم همین نظر رو داشتند. ظاهـــرا در این

یک ماه اخیر 5 تا  6 کیلو وزن کم کردم! حال نمی دونم از کم خوابی بوده یا کم خوری؟!

شایدم به خاطر دستپختم بوده باشه که بعضیا چش دیدنش رو نداشتند!

محض اطلاع عرض شود که اون تیکه های قرمز کوچولو در عکس قبل هم فلفل دلمه ای

قرمز رنگ بود!

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
سارا (سایبان عشق) یکشنبه 22 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:11 ب.ظ http://sayeban-eshgh.persianblog.ir/

سلام.
خندیدم از این نوشته ولی همونجوری که صاحبش گفته جای نقد داره. هیچ چیز مطلق نیست.
درباره ی نگرانی مادرت و دیگران هم اگر یه ذره مواظب خودت باشی هیچ مشکلی پیش نمیاد.
پس...
مواظب خودت باش!

خاطره سه‌شنبه 24 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:36 ب.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

سلام
وزن کم کردن اشکل نداره شایدم عمدی بوده که بیشتر مامانت نازت رو بکشند!!!!!!

سیبگل چهارشنبه 25 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:26 ب.ظ http://www.sibgol.persianblog.ir

سلام.مدت خیلی زیادی بود که اینجا سر نزده بودم. همه ی پست هات رو خوندم. خوشحالم. به نظر میاد که دوران سربازی تموم شده و مشغول کار شدی. خوشحالم. منم زندگیم یه سر و سامونی گرفته. ازدواج کردم و الان با همسرم تو کاناداییم و از ترم زمستون ایشالله درسم شروع می شه.
امیدوارم از این به بعد بیشتر فرصت کنم که به وبلاگها سر بزنم.
موفق باشی...

قاصدک بی خبر پنج‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 06:48 ب.ظ

غذاتو خوب بخور فقط لاغر شدن که نیست مواظب خودت باش پسر جان!
کیا چشم دیدن دستپختت رو ندارن؟ :))


هومن پنج‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:34 ب.ظ http://gandomgoon.blogfa.com

خیلی جالب بود
نوش جان اما یکم کم چرب بخورید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد