یک میلیون تکه کوچک

A Million Little Pieces

تصور کن که توی یه هواپیما بیدار میشی، با این فرض که نمی دونی کجــا بودی و

داری کجا میری!

تصور کن که چهار دندان جلوت رو از دست دادی، بینی ات شکسته و جای زخمی

روی صورتت وجود داره!

تصور کن که هیچ کیف پولی نداری ، هیچ پولی! هیچ شغلی!

تصور کن که به مدت 10 ساله الکلی بودی و سه سال هست که معتاد به کراکی!

چیکار میکنی؟!

...

اینها جملات آغازین کتاب A MILLION LITTLE PIECES  هست...

 

+ رمان یک میلیون تــــکه کوچک نوشته جیمز فری  یکی از پرفروشتــرین کتابهای

   سالهای گذشته جهان رو می تونید از اینجــــــــا به صورت پی دف اف دانلود کـنید.

   البته متن کتاب به انگلیسی می باشد. ولی خوب من با این سوات نصفه نیمـــــه ام

   به راحتی 17 صفحه اولش رو مطالعه کردم. کتاب 459 صفحه می باشد.

  

+ پوپک گلدره هم بالاخره رفت...  دریای ، دنیای شیرین دریا رفت...

   و ناگه چه زود دیر میشود... :(

   دو سه هفته ای بود می خواستم در موردش بنویسم و اینکه براش دعا کنید اما...

   بعد از هشت ماه در کما بودن!

 

+ قرعه کشی سیم کارت ها هم انجام شد

  قرعه من به مهرماه افتاد...

 

+  آهنگ زیبای  Love Story  

   البته شوی اون یه چیز دیگه ای هست. (یه جورایی شاید شبیه ماجراهای پوپک گلدره)

   موسیقی بی کلام همین آهنگ رو هم از اینجا دانلود کنید. لینک از شیز

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
سارا (سایبان عشق) دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:06 ب.ظ http://sayeban-eshgh.persianblog.com

سلام.
حیف پوپک! واقعا وقتی قرار باشه که....
بازم خوش به حال تو که مهر مبایل دار میشی.
از الان حواست به قبضش باشه. راستی حتما گوشی نوکیا بگیر. یادت نرهه ها!!
فدای تو...سارا...

نیمه پنهان سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:52 ق.ظ http://www.hiddenhalf.blogfa.com

واسه پوپک خیلی ناراحت شدم ...
از معرفی کتاب هم منون

سیبگل سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:50 ب.ظ

ممنون از آهنگ lovestory کتاب هم باید جالب باشه . حیف که فرصتی ندارم بخونمش .

مهدی سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 11:44 ب.ظ

سلام...طبق معمول همیشه ...همه ازت تعریف کردن...نمی دونم می شه اینجا در دل هم کرد یا نه ...تنها دوستی رو که داشتم امروز به جرم سیاسی گرفتن...البته بگم من از سیاست متنفرم ...دوستم امیر تو سپاه خدمت کرده بود... ولی وقتی خدمت تموم شد اونقدر بیکار موند تا ...پسر خیلی با استعدادی بود مثل تو...چند سال پیش وقتی تصادف سختی کردم چند ماه تو ای سی یو بودم همه تنهام گذاشتن حتی بهترین دوستانم ...ولی امیر صادقانه حتی کارهای خصوصیم را انجام میداد صبح می رفت پادگان و شب ها بیمارستان بود...حتی اکر یک نفر تو را صادقانه دوست داشته باشد زندگی ارزش زنده بودن را دارد ...دیگر واقعا تنها شدم ...فقط خدا برایم مانده...امید ما دوستت داریم...همه انهائی که اینجا سر میزنن...امید به ما امید بده

jojo چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:29 ب.ظ

دلم برای پوپک خیلی سوخت خیلی ناراحت شدم :(
برای من افتاد آخرین گروه از بس خوش شانسم!

jojo چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:30 ب.ظ

لینکاتو چطوری اونطوری کردی منم میخوام :دی

شرتو پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 09:46 ق.ظ http://sharto.doxdo.com

عجب جملاتِ ترغیب کننده‌ای برای شروع یک کتاب!

مهدی پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 11:12 ق.ظ

دوباره سلام...کتابی را که معرفی کرده بودی خوانده ام خیلی عالی بود واقعا سلیقه ی محشری داری...موبایلت هم مبارک..ما که خیری از این موبایل ندیدیم ...

ابراهیم دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 03:50 ب.ظ http://amanollah.blogfa.com

باور کن کتاب دانلود نمیشه. هی وسطش ارور میده....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد