شل سیلوستر استاین

 

I didn’t say,”Don’t do it, babe”

When she picked up to go

I didn’t say, “Come back here, honey

And try with me once more”

And when she asked me if I loved her,

I just turned away

She’s gone, and now I’m hearing

All the things I didn’t say

I didn’t say. “I’m sorry, babe

Cause half the fault was mine”

I didn’t say. “We’ll work it out,

Cause all we need is love and faith and time”

I said,”If that’s the way you want it,

I won’t stand in your way”

She’s gone, and now I’m hearing

All the things I didn’t say

I didn’t take her in my arms and wipe away her tears

I didn’t say, “My life don’t mean a thing

if you ain’t here”

I thought of the many games I’d be free to play

But all I do is listen to

All the things I didn’t say

I didn’t say, “Take off your coat,

I’ll make some coffee, and we’ll talk”

I didn’t say, “The road away is such

A long and lonely endless walk”

I said, “ Goodbye, good luck,

God bless you and she slipped away

And left me here to live with all

All the things I didn’t say.

 

 

 

سلام

میلاد حضرت محمد (ص) مبارک باشه.

 

*بالاخره تونستم مرخصی بگیرم و چند روزی برگردم خونه و پشت سیستم بشینم.

برام جالبه که تونستم با بی اینترنتی کنار بیام! (البته چاره ای نیست)

توی سازمان تحقیقات و مطالعات که هستم  فقط دلم به کتابخونه اون خوشه و البته

رادیو پیام که از صبح تا بعد ازظهر همراه من هست. البته توی اتاقی که من هستم

یه خانم سرگرد هم هست که هر از چند گاهی سکوت اتاق رو میشکنیم و با هم گپی

می زنیم. هر چند که ایشون کمی به رادیو  و آهنگ های اون حساسیت داره!

 ولی خوب چاره ای نداره جز اینکه گوش بده!

 

*در حال حاضر دارم کتاب ایرانیان در میان انگلیسیها نوشته دنیس رایت رو می خونم.

کتاب خیلی جالبی هست در مورد رفتارهای ایرانی هایی که در زمان قاجار به انگلیس

سفر کردند. به ویژه سفرهای ناصرالدین شاه.

جالب اینه که بدونید در اون زمان  کشاورزان  انگلیسی توی مزارع خودشون سرودی رو

درباره  شاه ایران (ناصرالدین شاه) می خوندن.

 

*پنجشنبه ها روز خوبی هست . روزا که میریم توچال ... غروبا هم که میرم امام زاده

صالح و شمع روشن میکنم. ( یکی از شمع ها واسه امام زمان (عج) هست)

حس و حال قشنگی بهم دست میده. آروم میشم.

 

* نمایشگاه کتاب هم که چند روز دیگه شروع میشه. میدونم که همه منتظرش هستید.

فقط یه یادآوری اینکه اگه وقت داشتید حتما به نمایشگاه دوربین های دیجیتال و تجهیزات دیجیتال

مربوط به عکس  که توی هتل استقلال از تاریخ 14 تا 17 اردیبهست برگزار میشه هم سربزنید.

 

 

درخواست های من از خدا...

از خدا خواستم تا دردهایم را التیام بخشد.

خداوند پاسخ گفت: نه!

                                   هر دردی را درمانیست و این تو هستی که باید درمان دردهایت را بجویی.

از خداوند خواستم تا جسم فرزند ناتوانم را توانایی بخشد.

خداوند پاسخ گفت: نه!

                                   آنچه که باید تکامل یابد روح اوست، جسمش تنها قالبی گذراست.

از خداوند خواستم تا به من صبر عنایت کند.

خداوند پاسخ گفت: نه!

                                   صبر حاصل سختی است، عطا شدنی نیست، بل آموختنی است.

از خداوند خواستم تا مرا شادی و شعف بخشد.

خداوند پاسخ گفت: نه!

                                   من به تو موهبت بسیار بخشیدم، شاد بودن با خود توست.

از خداوند خواستم تا رنجم را کاستی بخشد.

خداوند پاسخ گفت: نه!

                                   بهای رنج تو دوری از دنیا و نزدیکی به من است.

از خداوند خواستم تا روحم را شکوفا سازد.

خداوند پاسخ گفت: نه!

                                   پرورش روح تو با تو، اما آراستن آن با من است.

از خداوند خواستم تا از لذایذ دنیا سرشارم سازد.

خداوند پاسخ گفت: نه!

                                   من به تو زندگی بخشیدم، بهره مندی از آن با تو.

از خداوند خواستم تا راه عشق ورزیدن را به من بیاموز.

خداوند پاسخ گفت: خوب بالاخره دریافتی که چه از من بخواهی.

به خاطر داشته باش که در مسیر عشق ورزیدن به من، به مقصد دوست داشتن دیگران خواهی رسید.

 

 

شعر اول که از شل سیلوستر استاین و این مناجات رو بارها و بارها خوندم و لذت بردم.

به همین خاطر تایپ کردم تا شما هم لذت ببرید...

 

* به نظر من بهترین حالتی که انسان مقابل پروردگارش قرار میگیره سجده هست...

این موقع هست که بی اختیار یاد جمله دکتر شریعتی می افتم که میگه

خدایا تو را شکر می گوییم به خاطر آنچه که به ما داده ای و از تو سپاسگزاریم به خاطر

آنچه که به ما نداده ای ...

 

شرمنده که این پست اینهمه طولانی شد. تازه بیشتر مطالب رو حذف کردم!

 

هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر                در آن هوس که شود آن نگار  رام و نشد.

نظرات 16 + ارسال نظر
ساکورا سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:56 ق.ظ http://2004cherry.blogspot.com/

سلام خیلی پست قشنگی بود .عید شما هم مبارک باشه .اینجا دیروز بود .خیلی برام جالبه اون کتاب رو بخونم .انشالله حتما می خونمش .

آوای دل سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:23 ق.ظ http://aava2003.blogspot.com

سلام. خوشحالم که مرخصی تونستی بگیری. جشن میلاد برای شما هم مبارک باشه.مناجات قشنگی بود ممنون که برای ما هم نوشتی. موفق باشی.

ببعی سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:39 ق.ظ http://www.little-baby.blogspot.com

سلام من که حوصلم نیومد متن به اون بزرگب را به انگلیسی بخونم.تونستی ترجمه کن...
عید توام مبارک و به من سری بزنی خوشحال می شم .

ع سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:06 ب.ظ http://eshg-az-koja.persianblog.com

salam omid junam. khosh-halam baz bargashti.yek keifi bokon o khosh begzarun. hamin. khosh bashi. aziz. .az khoda ham ke digeh....

قاصدک سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:23 ب.ظ http://636.blogsky.com

سلام امید جان خوبی؟
عیدت مبارک
این زندگی جدیدت هم جالبه نه؟
می ری امازاده منو یادت نره ها برام دعا کن باشه
بهت حسودیم می شه اون مناجات رو می گم
امیدوارم لحظه های شیرینی داشته باشی

JraNil چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 04:04 ب.ظ http://weblog.techopedia.net/

این ماه ربیع الاول وقتی توی بهار باشه لحظه های خیلی خیلی خوبی رو به وجود میاره ، مخصوصا وقتی دل آدم ( یا شاید چشم آدم.) دم غروب کمی نم ناک باشه. امید شاید قشنگ تر باشه به جای اون شمع ها دل بنده ای از خدا رو شاد کنی.

JraNil چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 05:59 ب.ظ http://weblog.techopedia.net/

می دونی امید یک جور هایی می فهمم چی میگی. این دوران که از اول نوشتنت کلی خودت فکر کنم تغییر کردی خودت رو گم نکردی، فکر چیز خیلی بهتری رو پیدا کردی. امیدی که غروب ها تو امام زاده پیدا می کنی فکر نکنم با چیزی بشه عوض کرد.

سیبگل چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 08:11 ب.ظ

سلام بابالنگ دراز عزیز . خوشحالم که تونستی بالاخره مرخصی بگیری . ولی آدم وقتی امکانی دم دستش نیست بعد از مدتی با این کمبود کنار میاد .ان شاالله زود تر این دوران آش خوریت تموم شه که به زندگی عادیت برگردی .
بعدشم . فرزاد که داداشم نیست !!!! محمد داداشمه !! فرزاد یکی از هم کلاسیهامه که هی بهم می گه که منی که همیشه نیشم بازه بهم نمیاد افسرده شم و دپ بزنم ( البته حق داره من تو دانشگاه همیشه شادم و نیشم بازه !! )
محمد هم داداشمه . راستشو بخوای مگه این انتظار زیادی ه که آدم بخواد داداشش روز تولدش بیاد و بوسش کنه و تولدش رو تبریک بگه ؟ محمد حتی یه تبریک ساده هم نگفت . خیلی ناراحتم کرد . منم اون پست رو نوشتم بعد دیدم کلی بد فهمی ایجاد شد . اومدم و پست اصلاحی رو نوشتم .
به هر حال .... تا یادم نرفته منم قبل از اینکه بری و تا روز تولدت نتونی برگردی از همین حالا تولدت رو تبریک می گم . تا اونجا که یادمه ۱۸ ام بود .
تولدت مبارک بابالنگ دراز عزیز ......
( راستی یکی از دوستام یه کادو بهم داده که عکس جودی و بابالنگ دراز داره ! )

شیرین پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 12:11 ب.ظ http://schirins.persianblog.com

حرفهایم را نفهمیده ای که متاسفی.. من هم متاسفم که واضحتر نمیتوانم حرف بزنم.. موفق باشی

فارگو پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 02:32 ب.ظ

سلام دوست عزیز
من از پرشین تولز آمدم....حال و هوای عجیبی داره این وبلاگت.

ستاره پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:58 ب.ظ http://59hastam.persianblog.com

اون جای پاها مال یه عدست که پشت سر هم ایستادن یا مال آدمیه که کلاغ پرداره میره؟

سارا(سایبان عشق) جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:19 ق.ظ http://sayeban-eshgh.persianblog.com

سلام داداشم.
تو از کامپیوتر دوری و کم میای نت و منم با اینکه کامپیتر بغل دستمه...
البته شاید واسه خاطر کلاسای دانشگاه باشه که خدا از سرشون نگذره اونقدر بد برنامه ریزی کردن که واسه ۲۰ واحد از شنبه تا ۵شنبه کلاسم!
یه جورایی خسته ام!
درک میکنم چه حسی داری وقتی خودت رو تنها میون اتاقی می بینی که توش فقط خودتی و یه سری کتاب و یه رادیو و گاهیم یه خانم که نمی تونه جای یه همصحبت یا دوست صمیمی رو برات پر کنه!
زود تموم میشه. مطمئن باش. من همیشه برات دعا می کنم...
از نیایشی که نوشتی خیلی خوشم اومد. کاش همیشه آدما پی عشق باشن. اونوقت دنیا قشنگ میشه!
من از خدامه بتونم واسه نمایشگاه کتب و اتفاقا دوربینای دیجیتال(خیلی خیلی زیاد!!) برم تهران. اما حس می کنم بازم شدنی نیست! چراش باز بر می کرده به دانشگاه! و البته احتمالا نبودن مجید! حیف... خیلی خیلی حیف!
حالا....
حس می کنم قشنگ ترین لحظه ها رو تو حرم امامزاده صالح داری! وقتی که شمع روشن می کنی....
خدای من.. تنم داره مور مور میشه! اینجا رو خوش به حال تو! می دونم دعا یادت نمیره!
هر ۵ شنبه نور شمع خاص رو جلو چشام می بینم! امید؟ یعنی منم حاجت می گیرم؟؟؟؟؟
دلتنگم...
حس غریبی دارم...
کاش میشد واسه یه دقیقه هم که شده پر بزنم...
منتظرم...
منتظر!

مهدی یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:27 ق.ظ

سلام...امید جان هر روز چند بار نوشته هایت را می خوانم ..
از مرور کردن آن بیشتر لذت می برم امروز با آهنگی که تو زحمتش را کشیده بودی کلی حال کردم من رو به دنیای دیگری برد بهم ایمیل بزن من خوشحال می شم...خیلی خیلی دوستت دارم...خداحافظ

میلاد چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:32 ق.ظ http://www.ehsasemilad.persianblog.com

واقعا از اینکه از وبلاگ شما دیدن کردم خوشحالم و به شما دوست عزیز تبریک می گویم.امیدوارم موفق باشی.واقعا جالب بود.مر۳۰

متین دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 06:54 ب.ظ http://dubbi.persianblog.com

بهت تبریک میگم. خیلی قشنگه.

م پنج‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:46 ب.ظ

شرمنده ها سایتی که نشه یه آهنگ از توش دانلود کرد بدشم الکی تبلیغ میکنه باید درشو گل گرفت بابا مردم نتونستم آهنگ شب دهم رو دانلود کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد