وهم و سقوط


 

 

عقاب جوان و مغروری در آسمان اوج گرفت . تا جایی رفت که بیشتر سوزش آفتاب

را حس کرد . تمام سطح زمین را با چشم تیزبینش کاوید.ماری را دید که با پیچ و تاب

در میان درختان جنگل و دره ها پیش می رود. آن را شکار مناسبی یافت. گلوله وار خود

را رها کرد. زمان شتابان می گذشت . شکارچی با شدت به سطح آب برخورد و در آن فرو

رفت.

پس از دقایقی ، فقط چند پر بر روی رود جاری شناور شد .  عقاب پیری که بر شاخی

نشسته و نظاره گر تمامی ماجرا بود ، با تلخی به صیاد سبک مغز خندید.

 

 

 

 

سلام به همگی،

خوبید ؟ خوشید؟ سلامتید؟ امیدوارم که اینطور باشید .

 

می دونم که غیبتم خیلی طولانی بودش و بی خبر غیبم زد!  شرمنده .

اما خوب  دست خودم نبود .

راستش این هارد کامپیوترم من رو یاری نکرد و پس از دو سال اندی

منو تنها گذاشت و سوخت!

 

خیلی دلم براتون تنگ شده بود . دلم برای کامپوتر ، برای دسکتاپ ، برای

اینترنت برای …….. همه چیز.

 

حرف های زیادی برای گفتن دارم .. اما راستش نمیدونم از کجا شروع کنم و

از چی بگم!

 

دوری من از اینترنت و کامپیوتر یه طرف ! از دست دادن اطلاعات و ….

مختلف و مهمی که روی هارد داشتم یه طرف.. خیلی حیف شد …….

کلی  ای بوک ، آهنگ ، نرم افزار ......... همشون پریدن!

 بازم چوب سهل انگاری در خرید یه رایتر رو خوردم!

 

 

 

« یاد دارم که در ایام پیشین که من و دوستی ، چون دو بادام مغز در پوستی ،

صحبت داشتیم . ناگاه اتفاق مغیب افتاد. پس از مدتی که باز آمد ، عتاب آغاز کرد

که درین مدت قاصدی را نفرستادی .

گفتم : دریغ آمدم که دیده قاصد به جمال تو روشن گردد و من محروم!»

 

 

 

سوختن هارد با وجود همه این مضرراتش . چند تا حسن داشت.

 

1.     باعث  شد  کمی بیشتر به مسائل دوروبرم  توجه کنم! و اینکه بدونم چقدر ارزش دارم!(هر چند که نتیجه تلخی برام داشت)

 

2.       در ضمن حسابی خوش به حال مامانم شد! ظرف شستن که

کاملا به عهده من بودش! واقعا حالا می فهم این مادرم تنهایی چقدر کار انجام

می داد..

 

بگذریم ...

 

ماه محرم هم که از راه رسیدش :)

 

احتمالا این مدت کمتر بتونم آنلاین شم! چون امسال می خوام شب های محرم بیشتر

توی مراسم شرکت کنم .

 

+ اگه وقت کردید توی این شب ها سریال معصومیت از دست رفته رو که مجددا داره

پخش میشه نگاه کنید .. من که این سریال رو خیلی دوست دارم.

 

امشب قسمت دوم بودش که نشون میداد .. اون صحنه ای که شوزب خزانه دار روبروی

ماریای نصرانی قرار می گیره و بهش میگه ...." به تقدیر مجهول شوزب خوش آمدی "

این جمله چقدر پرمعنا بودش.......

 

 

 + سایت فتروس رو یه سر بزنید . ضرر نمی کنید :)

 

+فیلم هانیبال رو هم توی این مدت دیدم .. خیلی قشنگ بود! (البته کمی ترسناک بود)

 واقعا این دکتر لکتر آدم عجیبی هستش ....

نکته 1 : توصیه میشه این فیلم رو تنهایی و نصف شب نگا نکنید !

نکته 2 : واقعا بازی آنتونی هاپکینز توی این نقش محشره .

 

 

خیلی دوست دارم سکوت بره های 3 (با نام شکارچی) رو هم ببینم ..

 

 

 

بسترم

صدف خالی یک تنهایی است.

و تو چون مروارید

گردن آویز کسان دگری ....


نظرات 10 + ارسال نظر
داستان‌گو سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:06 ق.ظ http://Dastangooo.blogsky.com

حذف جمعه‌شب‌ها در ذهن/.

تایتانیک سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:17 ق.ظ http://www.titanic867.blogsky.com

سلام خیلی عالی بود آفرین یه سری هم به من بزن بای

سارا (سایبان عشق) سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:21 ب.ظ http://sayeban-eshgh.persianblog.com

پس بالاخره این کامپیوتر کار دست داد!!!!
رایتر! اسمش اومد من دلم سوخت! یه رایتر گرفتم یه ماهم دووم نیاورد! اگه خواستی بگیری خیلی احتیاط کن که بهترین نمونه باشه!
در باره ی محرم....... اگه از دعا فراموشمون کنی.....!!!!!!
راستی.. دانشگاهم قبول شدم! بعدا می نویسم توی وبلاگ!!!!
فیلم معصومیت از دست رفته رو هم قبلا دیدم. حالا هم فهمیدم داره تکرار میشه! اما دیگه اصلا پای تلویزیون نمیشینم! عادتم شده!
فیلم هانیبال رو هم یادت بمونه برام تعریف کنی!
من اتفاقا عاشق شخصیت دکتر لکتر بودم! نگی چه روحیه خشنی!!! خیلی آدم باحالی بود! آدم کشتنشم جالب بود!!!
فیلم وحشتناک رو هم باشی شب دید! من که همیشه شب میشینم پای فیلمای وحشتناک!
دوست داشتی فیلم فاینال دستنیشن رو نگاه کن. جالبه! استیگماتا هم خیلی جالبه!
فیلم وحشتناک = آخر عشق!!!!!!!
دوست دارم زود ببینمت!
کار خونه هم خوب یاد بگیر. مامانت دعات می کنه!
(آخر این همه حرف....... لبخند!)
به امید دیدار

سیبگل سه‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:24 ب.ظ

سلام . اووووح چه خوب شد هارد خراب شد هااا !! باعث شد این همه کار مفید انجام بدین !!!! اما خیلی خوبتر می شه که زودتر درست شه . مگه نه؟

شوکا چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:20 ق.ظ http://baroonsobhdam.blogsky.com

سلام امید جان دوست خوبم . بالاخره لینک گذاشتنو یاد گرفتم و بلاگ تو رفت تو سبد لینکهای طلایی وبلاگ من . عجیبه که من هم دقیقا همون اتفاقاتی که برای تو افتاد رو تجربه کردم( خراب شدن کامپیوتر) اما تو از یه زاویه دیگه باهاش برخورد کردی. ممنون از مطالبی که تو بلاگت یاد گرفتم. موفق باشی...

سپهر چهارشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:55 ق.ظ http://sepehrlp.blogsky.com

سلام...
خوبه....هم به خیر گذشت...هم کلی نتیجه اخلاقی...اجتماعی..علمی...فرهنگی...یه کم هنری...کمی هم ورزشی داشت...
موفق باشی..

سارا (سایبان عشق) پنج‌شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:25 ب.ظ http://sayeban-eshgh.persianblog.com

سلام.
ممنون.
۲تا فیلمو که گفتی.......!!! جن گیر اگه اونی باشه که آخرش کشیشه جن زده شد و مرد ..آره دیدم. اما طالع نحس رو یادم نمیاد!! کدومه؟؟؟

President Evil شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:39 ب.ظ http://opinion.persianblog.com

سلام! ممنون از حضورت. واللا خدا رو شکر بنده بعد از ۸ سال کار با کامپیوتر هنوز به مشکلاتی از قبیل سوختن هارد و ... دچار نشده ام‌!‌ (بگو بلا به دور!) این حکایتی که نوشتی را ۳ روز خوندم ولی هر چه فکر کردم اسم نویسنده اش یادم نیومد! مادرا خیلی زحمت میکشن ... کیه که قدر بدونه؟! من میدونم که هیچی نیستم ولی مادرم همیشه از من با افتخار اسم میبره و دست گرمش یاری بخش سردی های زندگیمه.. پدر٬ مادر ... یک عمر مدیونتان هستم ...

لیلا چهارشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:47 ق.ظ http://www.lyly.persianblog.com

سلام بلاگ زیبایی دارید....ولی فکر کنم دوباره غیبت زده چرا دیگه نمینویسی؟...

رضا چهارشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:30 ق.ظ http://linkdony.persianblog.com

سلام خوشحالم دوباره برگشتی:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد