خیال




وقتی که شانه هایم



در زیر بار حادثه می خواست بشکند
یک لحظه

از خیال پریشان من گذشت
بر شانه های تو000
بر شانه های تو

می شد اگر سری بگذارم
وین بغض درد را
از تنگنای سینه برآرم
به های های
آن جان پناه مهر
شاید که می توانست

از بار این مصیبت سنگین
آسوده ام کند0









 

نظرات 1 + ارسال نظر
عاطفه پنج‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:12 ب.ظ http://en.netlog.com/bita_me

سلام امید جان
هنوزم گاه و بی گاه که به بلاگت سر میزنم
دلم واست تنگ میشه
از این که اینجا رو داری خوشحالم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد