پرواز



زن زیربغل دخترکش را گرفت و او را روی تاب سوار کرد.
پاییز بو و باد می وزید.
دخترک اشکهایش را با پس دست پاک کرد.
خیلی تابم بده.می خوام برسم به آسمون.
مادر به آسمان نگاه کرد.ابرهای سیاه در هم می پیچیدند و جلو می آمدند.
دخترک پاهایش را در هوا تکان داد.
پس چرا تابم نمی دی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد