چه سخته ! بودن , اما دور بودن ...
چه تلخه ! خواستن اما تعجیل داشتن ...
چه غریبه ! آشنا اما غریب بودن ...
چقدر شیرینه ! دنیای بی ریا داشتن ...
تجربه ی حس و حالی که هرگز نداشته ایی ...
دوست داشتنی که هرگز تا بدین حد نطلبیده ایی ...
عشقی که خواستی و می خواهی ... و خواهی خواست ...
وجودی که مبهم است و گنگ... و تو عاشق این ابهام ...
دلی که پر است از پیچ و خمهایی که هرگز نپیموده ایی ...
چشمهایی که غرق آنهایی ... دستهایی که نیازمندشانی ...
شانه هایی برای راست ایستادنت ... برای گریستنت ...برای طلبیدنت ...
دلی برای تاختنت , کاشتنت , خواستنت ...
دلت تنگ ست برای وسعت حضورش ...
و چشمانت میل باریدن از این جبر زندان رندان را دارند ...
هر کلام و هر نگاه یاد آور سوز جبر جدایی ست ...
و هر قدم که نزدیکتر می شوی دوری راه را بیشتر از پیش می یابی ...
صبر می خواهی ...مرگ جبر را خواهانی ...
شرم داری از خواهشهایت , در عین نعمت خواستن هایت , با وجودش طلب دیگری از خدا داشتنت...
اما صبر را خواهانی ... و خدا تنها تسکین دلت , ناجی امید فردایت و رهایی بخش تمام هستی ات ...

""""""""""""""""""""دوستت دارم """"""""""""""""""""

" as long as we remember each other ,we are not too far "

پیوند عشق حقیقی حتی به مرگ گسیخته نمی شود چه رسد به دوری !!!!!!!!

دوباره کوچه ام امشب تو را قدم می زد و فکر می کنم این بار از تو دم می زد و سنگفرش و شب و ماه و باد پاییزی که استعاره شعر مرا رقم می زد کنار خانه تکراری ات رسیدم باز همان شبی که دلت تا دلم قدم می زد رسیده ام به جوابم-تو راست می گفتی- که منطق دگری عشق را رقم می زد چه نقشه ها که نکشیدم برای دیدن تو و نقشه های مرا آسمان به هم می زد میان دفتر تو می نوشتم اسمم را و می رسید کسی و مرا قلم می زد

هدیه !

دو شعر زیر را تقدیم می کنم به بهترین دوستم --->امید